کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب
 



عیب و ضمان عمومی مربوط به آن

 

 

 

مبحث اول مفهوم و اقسام عیب

برای دانستن حکم عیب ، ابتدا بررسی مفهوم و اقسام عیب ضروری به نظر می رسد ، زیرا به طور کلی قبل از بررسی هر حکمی ابتدا باید موضوع آن راشناخت و در مورد خیار عیب گفته شده که حق فسخ و گرفتن ارش برای مشتری مبتنی بر مفهوم عیب است ، پس موضوع فسخ و ارش مبتنی بر عیب بوده و بدین جهت باید این موضوع را بشناسیم[۱]. لذا این مبحث را در دوگفتاربیان مفهوم و ماهیت عیب و اقسام آن اختصاص داده ایم تا این نیاز برطرف شود.

گفتاراول – مفهوم وماهیت عیب

در بیان مفهوم عیب ، ناگزیر از بیان مفهوم لغوی و اصطلاحی ماهیت و تعاریف ارائه شده از آن   می باشیم که در این گفتاردر قالب دو گفتار ،  به این مفاهیم می پردازیم.

الف مفهوم عیب

عیب  مصدر"عاب-یعیب” بوده وجمع آن “عیوب"میباشد. [۲]ودراصطلاح لغت درمعانی نقص،نقصان،بدی، کاستی وکمبوددرمقابل فضل وکمال آمده است[۳].

اما از ظاهر واژه عیب و نقص به نظر می رسد که باید بین مفهوم این دو واژه تفکیک قائل شویم و عیب را در مفهوم فساد در مقابل صحت وسلامت و نقص را در مفهوم کاستی در مقابل فضل و کمال به کار بریم ، زیرا نقص عبارت از تلف قسمتی از مال است. اما در عیب تلفی رخ نمی دهد بلکه مال به طور کامل یا جزئی وصف سلامت خودش را از دست داده و معیوب می شود.

پذیرش این تفکیک در قانون مدنی با ملاحظه مواد ۳۸۸ و ۴۲۲ دیده می شود زیرا قانون گذار حکم موردی که در مبیع نقصی حاصل می شود را از موردی که مبیع معیوب می گردد جدا نموده و در مورد اول برای مشتری حق فسخ قرارداده اما در مورد دوم وی را مخیر در فسخ معامله و قبول مبیع معیوب با اخذ ارش دانسته است.

بعضی از علما نقص را در مفهوم از بین رفتن صفت کمال مال و مفهوم آن را  اعم از مفهوم عیب دانسته اند[۴] و در مفهوم عیب گفته اند ، نقصان چیزی از مرتبه صحت عیب است. مرتبه صحت از نظر ایشان حد وسوط بین نقص و کمال می باشد و چیزی که از این مرتبه کمتر و پایین تر باشد عیب است زیرا ماهیت هر چیز اقتضا می کند که مصادیق آن صحیح باشند یعنی نه ناقص باشند و نه کامل[۵].

براساس این نظر بعضی از حقوقدانان برای جمع بین دو ماده ۳۸۸ و۴۲۲ ، ماده ۳۸۸ را ویژه نقایصی دانسته اند که در نظر عرف عیب محسوب نمی شوند ؛ بدین تعبیر که مبیع دارای اوصافی  است که اگر از دست بدهد ، در رابطه قراردادی نقص محسوب می شود ولی در نظر عرف عیب به شمار نمی آیند[۶]، این تعبیر در همه موارد صادق نیست زیرا مثلا در فرضی که موضوع معامله تجربه ناپذیر است هر نقصی عیب هم محسوب می شود زیرا از بهای کالا و یا انتفاع از آن می کاهد ولی هر عیب نقص به شمار نمی آید مثلا اگر رنگ پارچه ای ثابت نباشد موضوع معامله معیوب است ولی ناقص نیست[۷].

مفاهیم نقص و عیب در بسیاری از موارد در موضوع معامله جمع می شوند و نمی توان آن دو را به کلی از همه متمایز ساخته و معیار مشخصی برای تمییز آنها از یکدیگر ارائه داد. قانون مدنی در ماده۴۳۶ تشخیص عینی را به عرف و عادت واگذار نموده است و نقص و عیب در عرف دست کم دربسیاری از موارد یکسان هستند و معلوم نیست چه حکمی رادرمورد آن باید رعایت کرد.درنتیجه بعضی ازعلماء درتوجیه اختلاف بین دوماده مزبور اظهار داشته اند که ماده ۳۸۸ ، در مقام بیان

همه اختیارهای مشتری نبوده و خواسته است در برابر حکم به انفساخ عقد در ماده ۳۸۷ ،  حق فسخ خریدار را درمورد نقص مبیع یاد آور شود و این توهم را که ممکن است در این مورد نیز حکم به انفساخ عقد داد را از بین ببرد. بنابراین شناختن حق فسخ برای خریدار بویژه در این شرایط ،  منافاتی با این اختیار ندارد که او بتواند مبیع را نگهدارد و از بابت نقص ارش بگیرد[۸].

ب ماهیت و تعریف عیب

برای شناخت ماهیت عیب و تشخیص نقص از کمال ،  پس از دانستن مفهوم عیب باید دید کمبود کدام وصف از اوصاف مورد معامله را باید عیب شمرد.

در این مورد نظرات مختلفی ارائه شده است و هر یک از علماء و نویسندگان ،  وجود بعضی از اوصاف را در مورد معامله معیار سلامت آن دانسته و عیب را براساس آن تعریف نموده اند که در چهار بند به بررسی این نظرات و تعاریف می پردازیم.

بند اول عیب ،  خروج از مقتضای ماهیت و خلقت اصلیه شیء

بسیاری از فقها “اصل خلقت اشیاء"را معیار سلامت آنها دانسته و هر فزونی یا کاستی که موجب خروج آنها از این خلقت اصلی شود را عیب معرفی کرده اند. زیرا از نظر ایشان ، ماهیت هر چیزی اقتضاء می کند که مصادیق آن صحیح باشند. یعنی نه ناقص باشند و نه کامل و خروج یک چیز از مقتضای خلقت اصلی و اولی عیب است[۹].

براساس این معیار در تعریف عیب گفته شده « العیب هوکل مازاد أو نقص عن الخلقه الأصلیه عینا کان کالإصبع اوصفه کالحمی ولو یوما[۱۰]» یعنی عیب هر چیزی است که نسبت به خلقت اصلی و اولی فزونی یا کاستی داشته باشد خواه عین باشد مانند انگشت و یا صفت باشد مانند تب ،  اگر چه به مدت یک روز.

خلقت اصلی و اولی هر چیز حالت یا وضعیتی است که طبیعت آن چیز اقتضا می کند ( نماد طبیعی ) و معمولا بیشتر مصادیق آن چیز دارای آن وضعیت می باشد. ( نماد متعارف) بنابراین هر

 

فزونی یا کاستی درصفت و یا قسمتی از شیء که موجب خروج آن از این وضعیت شود ، به گونه ای که غالب مصادیق آن شیء فزونی یا کاستی را دارا نباشند ، عیب محسوب می شود[۱۱].

تعریف عیب با این معیار هر چند از مشهور ترین تعاریف ها در فقه است و ریشه در اخبار دارد ولی از این جهت که فقط مناسب خرید  و فروش هر موجودی است که اصل خلقت آن ضابطه معینی در طبیعت دارد مورد انتقاد قرار گرفته است ؛ زیرا مثلا در فرآورده های گوناگونی صنعتی به دشواری می توان از معیار اصل خلقت یا مجرای طبیعی استفاده نمود[۱۲].

بند دوم  - تعریف عیب با معیار مادی :

براساس این معیار عیب هر فزونی یا کاستی در کالا می باشد که موجب کاهش قیمت آن شود.

بهای هر کالا به میزان منافع و مصرف آن بستگی دارد و هر نقصی که استفاده کالارا کاهش دهد از بهای آن نیز می کاهد. پس عیب به تعبیری دیگر هر فزونی یا کاستی است که سبب کاهش مالیت کالا شود. زیرا هر کالایی دارای فایده و انتفاع خاصی است که طرفین به منظور رسیدن به آن دست به معامله می زنند ونقصی که این فایده را از بین ببرد یا از آن بکاند به گونه ای که اگر خریدار آگاه از وضعیت واقعی آن کالا می شد ، از انجام معامله صرف نظر می کرد یا بهای کمتری می پرداخت عیب است[۱۳].

این معیار در عقد اجاره مورد استفاده قانون گذار قرار گرفته است و به موجب ماده ۴۷۹ ق.م عیبی که موجب فسخ اجاره می شود عیبی است که موجب نقصان منفعت یا صعوبت در انتفاع باشد.

معیار سلامت در اینجا عرف  تجار و بازرگانان می باشد[۱۴]. چنانچه بعضی از فقها در تعریف عیب با این معیار گفته اند « انه النقیصه الموجبه لنقص المالیه فی عاده التجار [۱۵]» یعنی عیب هر کاستی است که موجب کاهش مالیت در عرف بازگانان می شود.

بیشتر فقها عامه[۱۶] در تعریف عیب به این معیار توجه داشته و معتقد هستند تمام آن چیزهایی که ظاهرا عیب محسوب می شوند در حقیقت تنهادر صورتی عیب هستند که موجب کاهش مالیت و در نتیجه آن کاهش قیمت کالا شوند[۱۷]. زیرا چیزی که موجب ضرر و زیان مشتری می شود قیمت می باشد، پس هر چیزی که موجب کاهش قیمت شود، موجب کاهش مالیت شده و عیب است[۱۸].

[۱] فخار طوسی؛ جواد، در محضر شیخ انصاری (شرح خیارات)؛ ج ۶؛ نشر مرتضی قم؛ ۱۳۷۵؛ ص ۱۷۷

[۲] آذرنوش آذرتاش؛ فرهنگ معاصر عربی- فارسی؛ نشر نی؛ ۱۳۷۹؛ ص ۴۷۱

[۳]دهخدا؛  علی‌اکبر؛ لغت‌نامه؛ ج ۴۸؛ ص ۷۰۴- معین؛  محمد؛ فرهنگ فارسی؛ ص ۲۳۶۸

 

[۴] جعفری لنگرودی؛  محمدجعفر؛ مسبوط در ترمینولوژی حقوق؛ ج ۴؛ کتابخانه گنج دانش؛ ۱۳۷۸؛ ص ۱۰۰۵۰ و ۳۶۶۷

[۵] فخار طوسی؛ جواد؛ در محضر شیخ انصاری (شرح خیارات)؛ ج ۶؛ ص ۱۷۸

[۶] امامی؛  سیدحسن؛ حقوق مدنی؛ ج ۱؛ ص ۴۶۵

 

 

[۷] کاتوزیان،  ؛ دوره عقود معین ۱؛ ص ۲۰۲

[۸]همان

 

[۹] فخار طوسی؛ جواد؛ در محضر شیخ انصاری (شرح خیارات)؛ ج ۶؛ صص ۱۷۸، ۱۷۹ و ۱۸۷

[۱۰] شهید اول؛ شیخ ابی عبداللّه شمس‌الدین محمد بن جمال‌الدین مکی العاملی؛ لمعه دمشقیه؛ ترجمه و تبیین محسن غرویان؛ ج ۱؛ انتشارات دارالفکر؛ ۱۳۷۷؛ ص ۲۵۲

 

[۱۱] جعفری لنگرودی؛  محمدجعفر؛ مبسوط در ترمینولوژی حقوق؛ ج ۴؛ ص ۲۶۹۶

[۱۲] کاتوزیان؛  ؛ دوره مقدماتی حقوق مدنی (اعمال حقوقی)؛ ص ۴۶۴

[۱۳] کاتوزیان؛  ؛ قواعد عمومی قراردادها؛ ج ۵- انحلال قرارداد (خیارات)؛ چاپخانه بهمن؛ ۱۳۷۶؛ ص ۲۷۷

 

[۱۴] المحقق الثانی؛ شیخ علی بن الحسن الکرکی؛ جامع المقاصد؛ ج ۱؛ ص ۲۴۷

[۱۵] خلیفه العبار؛ أ. سعد، ضمان عیوب المنیع فی ضوء مقاصد الشرعیه؛ منشورات جامعه القار یونس بنغازی؛ ۱۹۹۹؛ ص ۱۷۳ نقل از المعنی؛ ج ۴؛ ص ۱۶۸

[۱۶]فقهای حنبلی و حنفی در بیشتر کتاب‌هایشان نقض در مالیت و قیمت شیء را عیب دانسته و آن را با در نظر گرفتن معیار مادی تعریف نموده‌اند- ر.ک همان؛ ص ۱۷۴

[۱۷] حیدر؛ علی؛ در الاحکام شرح مجله الاحکام؛ کتاب اول؛ دارالکتب العلمیه؛ بیروت؛ لبنان؛ ص ۲۹۰

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-03-03] [ 10:20:00 ب.ظ ]




بند سوم تعریف عیب با معیار شخصی :

در معیار شخصی ،  عیب هر چیزی است که مانع از تحقق انتظار مشتری در مورد معامله شود انتظار مشتری ممکن است در عقد شرط شود و مبنای تراضی طرفین قرار گیرد و یا اینکه عرف آن را اقتضا نماید یعنی به طور ضمنی داخل در قرار داد گردد. از آنجایی که معیار مادی برای تعریف عیب کافی نیست. بعضی از فقها علاوه بر معیار مادی به معیار شخصی نیز نظر داشته و آن را نیز با انتقاد از تعارفی که صرفا معیار مادی را شامل می شوند، داخل در تعریف نموده اند[۱].

دانلود تحقیق و پایان نامه

توجه به این معیار در تعریف عیب، در حقوق مصر دیده می شود به گونه ای که حقوقدانان مصری ،  عیب موجب ضمان در عقد اجاره را عیبی دانسته اند که موجب از بین رفتن صفتی در عین مستاجره شود که موجر صراحتا تعهد به وجود آن نموده و یا اینکه انتفاع مورد نظر ازعین مستاجره آن را اقتضا نماید[۲].

بند چهارم مفهوم نسبی عیب :

با عنات به تعاریف مختلف مذکور بر حسب معیارهای متفاوت ، ملاحظه می شود که بکارگیری یکی از این معیارها برای تعریف عیب کافی نیست و در این مورد به سختی می توان به یک قاعده دست یافت؛ زیرا از آنچه که تاکنون در مورد مفهوم عیب سخن گفتیم به این نتیجه می رسیم که مفهوم عیب نسبی است و باید در هر معامله یا دست کم در هر سنخ از معالات ، جداگانه احراز شود. از همین جاست که نقش عرف و اهمیت انعطاف پذیری آن آشکار می شود. زیرا داوری عرف در عین حال که نوعی است در شرایط گوناگون تفاوت می کند و به دشواری به قاعده در می آید[۳].

تعریف عیب از بعد نماد طبیعی و متعارف و براساس اصل خلقت اشیاء باید تا مقدار زیادی ماهیت آن را بشناسد ولی اگر بخواهد به یک قاعده کلی برسد باید عیب را در داخل قرارداد بسنجد نه به طور مجرد و خارج از قرار داد. تعریف مادی از عیب نیز شاید تعریف کاملی به نظر برسد؛ اما نسبت به تمام قرار داد ها پاسخگو نیست. زیرا گاهی طرفین انتفاع متعارفی را از مورد معامله انتظار ندارند. بلکه انتفاع خاصی مد نظر آنها است و اینجاست که نیاز به معیار شخصی پیدا می کنیم. در نتیجه باید گفت تمام معیارهایی را که بررسی نمودیم در کنار هم ما را به یک قاعده کلی می رساند که نسبت به قرار داد های مختلف می توانیم از آن بهره بگیریم.

فقهای امامیه بیشتر به این سمت متمایل شده و در تعاریفی که نموده است دو معیار مادی و شخصی را با هم تلفیق کرده و گفته اند “العیب کل ما کان من اصل الخلقه فزاد او نفص و کل ما یشرطه  المشتری علی ابایع مما یسوغ فاخل له یثبت به الخیار و ان لم یکن فواته عیبا” [۴]همچنین گفته شده است” العیب الخروج عن مستوی الخلفه بنقصان أوزیاده وإن  زادت قیمه المال و کل شرطه المشتری علی البائع مما سبوع فاخل به[۵]” .

در حقوق مصر نیز با عنایت به بند اول ماده ۴۴۷ قانون مدنی دو معیار نقص در قیمت و نقص در انتفاع و مصرف به هم آمیخته و قانون گذار با تلفیق معیار مادی و شخصی فقدان هر وصف را که از قیمت کالا بکاهد یا نفعی را که وجود آن ضمن قرار داد شرط شده و یا طبیعت کالا آن را اقتضاء  می کند از بین ببرد عیب می داند.

گفتاردوم اقسام عیب

آثار و احکام ناشی از حدوث عیب در مورد معامله بر حسب اینکه عیب در چه زمانی حادث شده باشد و یا مشتری عالم بر آن بوده یا جاهل ،  متفاوت می باشد و در این گفتارلازم می دانیم تا اقسام عیب را بیان نماییم تا زیر بنای مباحث بعدی را ساخته باشیم.

الف عیب حادث و عیب قدیم

تقسیم بندی عیب حادث و قدیم بر حسب زمان حدوث آن نسبت به عقد می باشد  و اهمیت این امر که عیب در چه زمانی رخ داده در ثبوت یاعدم ثبوت خیار عیب برای مشتری است زیرا یکی از شرایط ثبوت خیار موجود بودن عیب در حین عقد می باشد[۶].

عیب قدیم یا سابق عیبی است که پیش از عقد در کالا وجود داشته[۷] و عیبی نیز که بعد از عقد و قبل از قبض در مورد معامله حادث می شود در حکم عیب سابق می باشد.

این امر در نظام های حقوقی مورد مطالعه پذیرفته شده است. قانون مدنی ما تعریفی از عیب قدیم ننموده [۸]و تنها در ماده ۴۲۳ آن را از شرایط ثبوت خیار دانسته است و در ماده ۴۲۵ نیز تصریح نموده عیبی که بعد از بیع و قبل از قبض در منبع حادث شود در حکم عیب سابق است.

در حقوق مصر ، در قانون مدنی سابق[۹] ، قانونگذار در رابطه با عیب قدیم ، بین مبیع معین و غیر معین تفکیک قائل شده و در ماده ۳۲۲ مقرر نموده بود که :

“عیب موجب ضمان نیست ، مگر اینکه قدیم باشد و مراد از عیب قدیم این است که در مبیع معین در حین بیع و در مبیع غیر معین ، در هنگام تسلیم موجود در مبیع باشد.”

اما در قانون جدید قانونگذار مصری در موجب ضمان بودن عیب اکتفا به موجود بودن آن هنگام  تسلیم نموده و وجود آن هنگام بیع را شرط نکرده است [۱۰]و در ماده ۴۴۷/۱  تصریح نموده : “بایع ملزم به ضمان می باشد اگر در مبیع ، هنگام تسلیم ، صفاتی که مشتری وجود آنها را در آن شرط نموده نباشد یا اگر در مبیع عیبی باشد که موجب کاهش در قیمت یا نفع آن بشود….

علت این که عیب حادث بعد از عقد و قبل از قبض نیز در حکم عیب سابق می باشد این است که زمان انتقال ضمان معاوضی ، زمان تسلیم مبیع است هرچند با عقد مالکیت مال منتقل می شود و عیبی که بعداز عقد حادث شود را باید به عهده کسی دانست که مال را ملک اوست و فروشنده در اینجا امین بوده ودر غیر مورد تعدی و تفریط نباید وی را ضامن دانست. اما از آنجایی که هدف نهایی از خرید و فروش این است که خریدار در برابر پولی که به فروشنده می دهد بتواند بر مبیع دست یابد و تسلیم مبیع توسط بایع به گونه ای که در قرار داد مورد توافق طرفین قرار گرفته این هدف را برآورده می سازد لذا باقی ماندن ضمان معاوضی بر عهده فروشنده تا زمان تسلیم مبیع ،  حکمی در نتیجه معاوضه ثمن و مبیع و وابستگی تعهد های دو طرف به یکدیگر بوده و ناشی از اراده مشترک طرفین و در زمره قواعد عمومی معاملات می باشد و باعث می شود که هر گونه نقص تلف و عیبی که قبل از تسلیم در مبیع حادث می شود به عهده بایع باشد این حکم استثنایی و خاص این مورد نبوده بلکه در ثمن و مبیع و سایر معاملات نیز قابل اعمال است[۱۱]. با تسلیم مبیع ضمان نیز به مشتری منتقل می شود.  اما گاهی پس از تسلیم مبیع این ضمان همچنان برعهده فروشنده باقی می ماند. و باعث می شود که عیب حادث در زمانی که بعد از عقد و قبض نیز همچنان در حکم عیب قدیم محسوب شود و آن در مورد عیب حادث در زمان خیار مختص مشتری می باشد. به همین دلیل است که در بند ۳ ماده  ۴۲۹ ق.م نیز مقرر شده : «مگر اینکه در زمان خیارمختص به مشتری حادث شده باشد که دراین صورت مانع ازفسخ و رد نیست »[۱۲]

مشهور فقها در تعریف عیب حادث گفته اند : عیبی است که پس از قبض مبیع و گذشتن موعد خیار مجلس و حیوان و شرط در آن حادث شود.

علاوه براین هنگامی که عیب حادث بعد از عقد و قبض و انقضاء مدت خیارات مختص مشتری در اثر سببی ایجاد شود که قبل از زمان های مذکور در مبیع وجود داشته باشد  چنین عیبی نیز در حکم عیب قدیم می باشد. زیرا مفهوم قدمت عیب به زمان وجود سبب آن باز می گردد نه زمان ظهور عیب و ماده ۴۳۰ قانون مدنی نیز در این مورد مقرر می دارد :” اگر عیب حادث بعد از قیض و در نتیجه عیب قدیم باشد مشتری حق رد را نیز خواهد داشت. “

حقوقدانان مصری نیز عیبی که سبب اصلی آن به زمان قبل از تسلیم باز می گردد را در حکم عیب موجود در زمان تسلیم دانسته و بایع را ضامن آن می دانند[۱۳].

براساس آنچه که گفتیم مفهوم عیب حادث مشخص می گردد و در تعریف آن می توان گفت «عیب حادث یا متجدد عیبی است که بعد از عقد و قبض و انقضا مدت خیارات مختص مشتری و به سببی که مربوط به زمان قبل از زمان های مذکور نمی شود در مبیع ایجاد شود.» بدیهی است که در عیب حادث خیاری ثابت نمی گردد و بایع در مورد آن مسئول نیز نمی باشد بلکه مشتری

متحمل آن می شود زیرا هنگامی که مبیع در ملک وی بوده ؛ایجاد شده است و به تبع مالکیت مشتری نسبت به مبیع ، عیوب حادث در آن نیز به عهده وی می باشد.

ب عیب خفی و ظاهر

عیب همچنین از جهت آشکارا یا پنهان بودن در زمان عقد به عیب خفی  و ظاهر تقسیم می شود و اهمیت این تقسیم بندی نیز از جهت ثبوت خیار برای مشتری یا عدم ثبوت آن می باشد.

عیب خفی عیبی است که در زمان انعقاد عقد از نظر مشتری پنهان مانده باشد و عیب ظاهر بر عکس عیبی است که مشتری در حین عقد واقف برآن باشد[۱۴].

در حقوق ما معیار و ظاهر با خفی بودن عیب ، علم و جهل خریدار است. نه داوری عرف. یعنی عیب باید نزد مشتری مخفی باشد ولو اینکه عرفا ظاهر بوده و بر دیگران مخفی نباشد. در ثبوت خیار در این مورد فرقی نمی کند که عیب به طور کلی و نسبت به همه افراد پنهان باشد یا اینکه فقط مشتری در هنگام عقد از آن اطلاع نداشته باشد[۱۵]. ماده ۴۲۴ ق.م بعد این مورد تصرح نموده “عیب وقتی مخفی محسوب است که مشتری  در زمان بیع عالم به آن نبوده است اعم از اینکه این عدم علم ناشی از آن باشد که عیب واقعا مستور بوده است یا اینکه ظاهر بوده ولی مشتری ملتفت آن نشده است. “

اما در حقوق مصر وفق ماده ۴۴۷  قانون مدنی صرف اینکه مشتری در هنگام بیع عالم به عیب نباشد کافی در مخفی دانستن آن نیست ،  بلکه علاوه براین لازم است که مشتری شخصا قادر به آشکار نمودن آن نباشد و هر شخص عادی نیز نتواند با تحقیق به آن عیب پی ببرد.

حقوقدانان مصری با توجه به این ماده معتقدند که در دوحالت عیب خفی نیست و حق مشتری ساقط می گردد. اول :اینکه عیب در هنگام تسلیم به مشتری ظاهر باشد و دوم: اینکه عیب ظاهر نباشد ولی بایع ثابت کند که شخص مشتری قادر به آگاهی از آن بوده و مبیع را مثل یک فرد عادی بررسی نموده است. در این صورت فرض براین است که مشتری با دقت کافی مبیع را بررسی نموده و به عیب موجود در آن پی برده است اما ساکت شده و اعتراض نکرده است و سکوتش حقش را ساقط می کند. در این حالت از وی پذیرفته نمی شود که ثابت کند مبیع را در عمل  بررسی ننموده است زیرا اگر چنین باشد درعدم بررسی مقصربوده وآنچه که به وی تحمیل می گردد نتیجه تقصیرش است.[۱۶]

پس به طور کلی در خفی یا ظاهر دانستن عیب در حقوق مصر دو معیار وجود دارد.

اول اینکه :امکان علم به عیب با بررسی مبیع با دقت فرد عادی قرینه بر آگاهی بالفعل مشتری در هنگام تسلیم بر وجود عیب می باشد و بیشتر فقها این معیار را تایید کرده اند[۱۷]. و معیار دوم معیار شخصی یا واقعی است و نظر به شخصیت و صفات مشتری و میزان آگاهی نیت و درایت وی در تشخیص عیوب ظاهر و مخفی مبیع دارد[۱۸]. بعضی از فقها به این معیار معتقد هستند و مستند آن ها نص ماده ۴۷۷/۲ تقنین مدنی مصر است که مقرر نموده” بایع ضامن عیوبی که مشتری           ( بالنفسه) قادر به آشکار نمودن آنها است. نمی باشد. و عبارت ( بالنفسه) به شخص مشتری و کسی که به خیار عیب متوسل می شود باز می گردد[۱۹].

مبحث دوم – ضمان عمومی ناشی از عیب

اولین و اصلی ترین اثر حدوث عیب ثبوت خیار عیب می باشد به گونه ای که بعضی از علماء به جای اصطلاح خیار عیب از ضمان عیب استفاده نموده و

آن را صحیح‌تر دانسته‌اند[۲۰] که به لحاظ درجه اهمیت این ضمان در این مبحث تحت یک گفتاربه بررسی آن می‌پردازیم.

علاوه بر ثبوت خیار عیب، از دیگر آثار حدوث عیب در مورد معامله، در برخی موارد الزام به تسلیم مصداق صحیح موضوع معامله بطلان عقد در اثر حدوث عیب و ضمان نسبت به زیان‌های ناشی ازعیوب مورد معامله می‌باشد که در گفتاردوم این مبحث نیز تحت عنوان ضمان ناشی از عیب در موارد خاص، این موارد را به تفصیل بررسی خواهیم نمود.

گفتاراول- ثبوت خیار عیب

خیار عیب مهمترین ضمان ناشی ازعیب بوده و بحث ثبوت آن هنگامی است که عقد به طور صحیح منعقد گردد و نافذ باشد؛ لذا در موردی که عیب موجب فقدان یکی از ارکان اساسی صحت معامله و به طور کلی بطلان عقد می‌گردد خیار عیب مفهومی ندارد. همچنین بحث خیارات استثنایی بر بحث لزوم قرادادها است[۲۱]، زیرا در عقد لازم بر هم زدن عقد امری خلاف اصل بوده و نیاز به مجوز قراردادی یا قانونی دارد؛ اما عقد جایز را هر یک از دو طرف به دلخواه می‌توانند فسخ کنند و چهره استثنایی ندارند[۲۲] و خواهیم دید که ثبوت این خیار برای طرف معامله از جهت قاعده لاضرر می‌باشد و توسل به این قاعده زمانی است که مبیع عین معین یا در حکم آن بوده و جز فسخ عقد یا مطالبه ارش راه دیگری برای جبران ضرر وارده به مشتری وجود نداشته باشد.

در این گفتاردر دو گفتار مفهوم خیار عیب و مشروعیت رجوع به آن ،شرایط عیب موجود خیار، آثار رجوع به خیار عیب و مسقطات آن را بررسی خواهیم نمود

[۱] فقهای شافعی، برخلاف سایر فقهای عامه، در تعریف عیب به معیار شخصی نیز در کنار معیار مادی توجه نموده‌اند و معتقدند که هر چیزی است که موجب کاهش قیمت مبیع شود و یا در اثر آن وصف خاصی که مشتری وجود آن را در مبیع شرط نموده، از بین برود، حتی اگر سبب کاهش قیمت نشود. (همان؛ ص ۱۷۷)

[۲] قاسم؛  محمدحسن؛ القانون مدنی؛ ص ۸۹۰

[۳] کاتوزیان؛  ؛ قواعد عمومی قراردادها؛ ج ۵؛ ص ۲۸۰

 

[۴] محقق حلی؛ ابوالقاسم نجم‌الدین جعفر بن الحسین؛ شرایع الاسلام؛ ج ۲-۱؛ انتشارات استقلال؛ ۱۴۱۵-۱۳۷۳؛ ص ۲۹۱

[۵] نجفی؛ شیخ محمدحسن؛ جواهرالکلام؛ ج ۲۳؛ صص ۲۶۱ و ۲۶۲

 

[۶] ماده ۴۲۳ ق.م

[۷] جعفری لنگرودی؛  محمدجعفر؛ منبوط در ترمینولوژی قوق؛ ج ۴؛ صص ۱۰۰۵۳- ۱۰۰۵

[۸] ماده ۳۳۹ مجله الاحام عدلیه، بر خلاف قانون ما عیب قدیم را تعریف نموده است و مقرر داشته: «عیب قدیم عیبی است که موجود در مبیع در نزد بایع است» یعنی تا زمانی که مبیع تحت تصرف بایع است هر عیب موجود در آن عیب قدیم محسوب می‌شود و به موجب ماده ۳۴۰ همان قانون «عیبی که در مبیع، در نزد بایع بعد از عقد و قبل از قبض حادث شود، در حکم عیب سابقی است که رد را واجب می‌کند» بر این اساس بعضی از حقوقدانان در تعریف عیب قدیم گفته‌اند: «عیب قدیم، قصور و کاستی موجود در مبیع، در دست بایع می‌باشد؛ خواه قبل از بیع یا بعد از آن و قبل از تسلیم مبیع باشد. (حیدر؛ علی، دررالاحکام شرح مجله الاحکام؛ کتاب اول؛ ص ۲۸۴)

 

[۹] قانون مدنی سابق مصر؛ در تاریخ ۲۸ اکتبر ۱۸۸۳ تصویب شد و تا سال ۱۹۴۹ اجراء می‌شد و قانون مدنی جدید مصر نیز در تاریخ ۲۹ جولای ۱۹۴۸ به تصویب رسید و در سال ۱۹۴۹ عملاً به اجرا درآمد.

[۱۰] قاسم؛  محمدحسن؛ القانون المدنی؛ ص ۳۶۸

 

[۱۱] کاتوزیان،  ؛ قواعد عمومی قراردادها؛ ج ۱؛ ص ۱۸۷؛ ۱۸۸ و ۱۸۹

[۱۲]نقل از جعفری لنگردوی؛  محمدجعفر؛ ترمینولوژی حقوق؛ ش ۳۸۵۷

 

[۱۳] السنهوری؛  عبدالرزاق؛ الوسیط فی شرح القانون المدنی الجدید؛ ج ۴؛ ص ۷۲۳ و ج ۱؛ ص ۷۴۷

[۱۴] جعفری لنگرودی؛  محمدجعفر؛ منبوط در ترمینولوژی حقوق؛ ج ۴؛ ص ۱۰۰۵۳

 

[۱۵] حائری شاه باغ؛ سید علی؛ شرح قانون مدنی؛ ج ۱؛ ص ۴۰۸

[۱۶] السنهوری؛  عبدالرزاق؛ الوسیط فی شرح القانون المدنی الجدید؛ ج ۴؛ ص ۷۲۵

 

[۱۷] همان؛ ص ۷۲۶

[۱۸] قاسم؛  محمدحسن؛ القانون المدنی؛ ص ۳۶۲

[۱۹] السنهوری؛  عبدالرزاق؛ الوسیط فی الشرح القانون المدنی الجدید؛ ج ۴؛ ص ۷۲۴

[۲۰] همان؛ ص ۷۱۰- خلیفه العبار؛ أ. سعد؛ ضمان العیوب المبیع فی ضوء المقاصد الشرعیه؛ ص ۳۷۲

 

[۲۱] ماده ۴۵۷ قانون مدنی

[۲۲] ماده ۱۸۶ قانون مدنی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:19:00 ب.ظ ]




الف - مفهوم خیار عیب و مبانی آن

قبل از بررسی آثار واحکام ناشی از خیار عیب ابتدا دانستن مفهوم آن و مبانی و دلایل توجیه‌کننده آن ضروری می‌باشد که در این گفتار در دو بند ابتدا مفهوم خیار عیب و سپس مبانی آن را بررسی می نماییم.

تحقیق - متن کامل - پایان نامه

بند اول- مفهوم خیار عیب

واژه «خیار» اسم مصدر «اختیار» بوده و مقصود از آن اختیاری است که شخص در فسخ معامله دارد. به همین جهت گاهی همراه با کلمه «فسخ» می‌آید و می‌گویند: «خیار فسخ»[۱].

در فقه و حقوق گفته شده: «خیار حقی است برای طرفین عقد یا یکی از آن‌ ها که می‌تواند عقد لازم را بر هم بزند». اجرای این حق عمل حقوقی است که با یک اراده انجام می‌شود. نیاز به قصد انشاء دارد و در زمره ایقاعات است بر خلاف اقاله که، با تراضی واقع می‌شود[۲].

بر خلاف سایر خیارات که تنها حق فسخ معامله برای خریدار ثابت می‌گردد، در خیار عیب خریدار دارای دو حق ممتاز می‌باشد، یکی فسخ معامله و دیگری اخذ ارش. در اینکه آیا این دو حق هر دو داخل در ماهیت خیار بوده و در عرض هم هستند و صاحب خیار می‌تواند یکی ازآن دو را انتخاب نماید و یا این که در طول هم قرار دارند و مطالبه ارش هنگامی ممکن است که فسخ عقد غیر ممکن شود بین فقهاء اختلاف است. بعضی از ایشان با استناد به ظاهر روایات[۳] معتقدند که حق گرفتن ارش هنگامی ایجاد می‌شود که فسخ به علتی ممکن نباشد، مانند زمانی که مشتری در مبیع تصرف نموده و آن را از صورت اولیه خارج کرده است. مثل بریدن و دوختن پارچه[۴]. بر اساس این نظر در عقد تملیکی برای طرف عقد فقط حق فسخ وجود دارد و حق رجوع به ارش تنها در صورتی برای وی ایجاد می‌شود که اعمال حق فسخ معامله به دلیلی غیر ممکن شده باشد، زیرا ارش وسیله‌ای جایگزین برای فسخ است نه حقی هم عرض آن[۵].

اما در مقابل مشهور فقهاء امامیه[۶] معتقدند که مشتری دارای دو حق بوده و مخیر بین فسخ عقد و یا مطالبه ارش می‌باشد و در این مورد ادعای اجماع نموده‌اند[۷] ایشان با ایراد به نظر علمایی که حق مطالبه ارش را مشروط به غیر ممکن شدن فسخ دانسته‌اند، گفته‌اند: گرچه ظاهر روایات دلالت بر ثبوت ارش در زمانی می‌کند که فسخ به واسطه تصرف غیر ممکن شده باشد اما در این مورد ثبوت ارش برای جبران ضرر مشتری است نه برای تعیین یکی از طرفین تخییر در صورت غیر ممکن شدن طرف دیگر و بر این اساس ادعا نموده‌اند که در اثبات تخییر بین ارش و فسخ احتیاج به دلیل نیست[۸].

قانون مدنی ما نیز از قول مشهور فقهاء امامیه پیروی کرده و خیار عیب را اعم از حق خریدار در فسخ معامله و یا قبول آن با ارش می‌داند. به موجب ماده ۴۲۲: «اگر بعد از معامله ظاهر شود که مبیع معیوب بوده مشتری مختار است در قبول مبیع معیوب با اخذ ارش یا فسخ معامله». با عنایت به آنچه که گفتیم، باید خیار عیب را حاوی هر دو اختیار بدانیم و نتیجه این امر این است که در قراردادی که خیار عیب در آن ساقط شده است، زیان‌دیده حق مطالبه ارش هم ندارد[۹].

 

در حقوق مصر وفق مواد ۴۴۴ و ۴۵۰ قانون مدنی خیار عیب هنگامی در برگیرنده دو حق مذکور می‌باشد که عیب به درجه‌ای از اهمیت برسد که اگر مشتری در زمان عقد از آن آگاه می‌شد، اقدام به انعقاد عقد نمی‌نمود. چنین عیبی را در اصطلاح “عیب جسیم"می‌گویند در عیب جسیم مشتری مخیر بین فسخ عقد و یا نگهداشتن آن با درخواست جبران خسارت ناشی از عیب می‌باشد[۱۰].

جبران خسارت بر اساس قواعد عمومی که در ماده ۴۳۳ پیش‌بینی شده است صورت می‌گیرد و چگونگی آن در مواردی که عقد فسخ می‌شود با موردی که باقی گذارده می‌شود، متفاوت است. در موردی که مشتری مبیع را نگه می‌دارد، یکی از روش‌های جبران خسارت مطالبه تفاوت قیمت مبیع سالم با مبیع معیوب است[۱۱] که این همان مفهوم ارش می‌باشد اما اگر عیب به حد عیب جسیم نرسد، بلکه تا درجه‌ای باشد که اگر مشتری از آن آگاه بود با وجود آن مبادرت به خرید می‌نمود. اما با مبلغ کمتری، برای وی تنها حق جبران خسارت پیش‌بینی شده است تا مقدار آن بر حسب اینکه بایع سوء نیت داشته یعنی عالم به عیب بوده یا اینکه حسن نیت داشته است، متفاوت می‌باشد[۱۲].

ملاحظه می‌شود که در حقوق مصر نیز مانند حقوق ما تخییر بین فسخ و مطالبه ارش پذیرفته شده است، با این تفاوت که تفکیک مزبور بین عیب جسیم و غیر جسیم در حقوق ما دیده نمی‌شود، بلکه هر چیزی که بر حسب عرف و عادت عیب تلقی شود، در حقوق ما موجب ثبوت خیار عیب می‌گردد و خیار عیب نیز اعم از حق فسخ یا مطالبه ارش می‌باشد. خواه عیب مزبور در آن به درجه‌ای از اهمیت برسد که اگر مشتری عالم به آن بود مبادرت به انعقاد عقد می‌نمود یا اینکه تا حدی باشد که مشتری در صورت علم بدان با مبلغ کمتری آن را خریداری می‌کرد و از این جهت حقوق مصر دقیق‌تر از حقوق ما به نظر می‌رسد و اجرای عدالت را بیشتر تضمین می‌کند.

بند دوم- مبانی خیار عیب

اصل در کلیه عقود لازم بودن آن‌ ها است[۱۳]. دلیل این اصل را بعضی از فقهاء برتری لزوم قراردادها نسبت به جواز آن‌ ها دانسته‌اند. به دلیل اینکه در اغلب موارد، عقود لازمند[۱۴] و برخی دیگر نیز دلیل آن را استصحاب می‌دانند، یعنی در صورت فسخ عقد توسط یکی از طرفین، هرگاه در بقاء یا عدم بقای عقد تردید کنیم، قاعده استحصاب بقای اثر عقد ودر نتیجه لزوم آن را اقتضاء می‌کند[۱۵]. گروهی نیز در این مورد گفته‌اند: اصل لزوم مانند اصل طهارت و برائت قاعده‌ای است که از کتاب و سنت استنباط شده و هنگام شک به آن رجوع می‌شود [۱۶]و ثبوت خیار در آن احتیاج به دلیل دارد و اصل «عدم تخصیص قاعده لزوم» است[۱۷].

لازم بودن عقد اقتضاء می‌کند که هیچ‌یک از طرفین حق انحلال آن را نداشته باشند. مگر در مواردی که به موجب قانون و یا قرارداد این حق برای آن‌ ها ایجاد شود[۱۸] و این مجوزهای قانونی یا قراردادی، استثنائاتی بر اصل لزوم عقود هستند. ثبوت خیارات در عقود، از مهمترین مجوزهای انحلال (ارادی) عقد بوده که ممکن است ناشی از قرارداد بوده و به صورت شرط ضمن عقد برای هر یک از طرفین معامله و یا شخص خارجی ایجاد شوند. مانند خیار شرط[۱۹]، و یا اینکه به موجب قانون و در اثر جمع شدن شرایط آن ثابت کردند[۲۰] مانند خیار مجلس.

حال سؤال این است که مبنای این استثناء چیست و چه عاملی سبب غلبه آن بر لزوم عقد        می گردد و باعث می‌شود که عهد موکد تزلزل یابد و اختیار به جای الزام بنشیند؟

در مشروعیت رجوع به خیار عیب، دلایل مختلفی وجود دارد. آنچه که در معاملات اهمیت دارد، این است که طرفین قرارداد باید دارای رضایت و علم کافی نسبت به معامله و مورد آن بوده و هیچ ضرری به آن‌ ها تحمیل نشود و در مواردی که رضایت از بین می‌رود و خساراتی به هر یک از آن‌ ها وارد می‌شود، تدابیری برای جبران آن اندیشیده شود. خداوند متعال در قرآن مجید می‌فرماید:

« وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَریقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ »[۲۱] و

« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ .»[۲۲]

در این مورد همچنین احادیث و روایاتی از پیغمبر (ص) و ائمه اطهار (ع) نقل شده[۲۳] و نیز در مورد تحریم غش و تصریه[۲۴] چندین روایت در کتب فقهی دیده می‌شود[۲۵].

علاوه بر این موارد، مهمترین دلایلی که فقهاء و حقوقدانان در توجیه خیار عیب بیان نموده‌اند را می‌توان در دو گروه تقسیم کرد که یکی بر مبنای حکومت اراده و شرط ضمنی سلامت مورد معامله است و دیگری نیز بر مبنای لزوم جبران ضرر و تعادل عوضین در قرارداد می‌باشد:

[۱] کاتوزیان،  ؛ دوره مقدماتی حقوق مدنی (اعمال الحقوقی)؛ ص ۳۴۶

[۲] دهخدا؛  علی اکبر؛ لغت‌نامه، ج ۲۱؛ ص ۹۶۸

[۳] از جمله روایاتی که فقهاء در این مورد به آن استناد نموده‌اند، روایت مرسل جمیل می‌باشد در این روایت آمده است: «از یکی از الائمه (ع) سؤال شد: حکم مردی که لباس یا کالایی را می‌خرد و سپس در آن عیبی می‌یابد، چیست؟ پس ایشان گفتند: اگر عین شیء موجود باشد، آن را به بایعش رد می‌کند و ثمن را می‌گیرد و اگر لباس بریده یا دوخته شده باشد به نقصان قیمت آن رجوع می‌کند»

(به الحر العاملی: شیخ محمدبن الحسن؛ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه؛ موسسه آل البیت علیهم‌السلام الاحیاء التراث؛ باب ۱۶ من ابواب الیخار؛ حدیث ۳)

[۴] امام موسوی خمینی (ره)؛ روح ا…؛ کتاب البیع؛ ج ۵؛ مؤسسه نشر اسلامی؛ ۱۴۱۵؛ ص ۹

[۵] این نظر در فقه عامه متداول بوده و فقهای حنفی و شافعی از طرفداران آن می‌باشند. (ر.ک به خلیفه العبار؛ أ. سعد؛ ضمان عیوب؛ المبیع فی ضوء المفاصد الشریعه؛ ص ۶۸۹

[۶] محقق حلی؛ ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن الحسین؛ شرایع الاسلام؛ ج ۳-۱؛ ص ۲۹۱

[۷] فخار طوسی؛ جواد؛ در محضر شیخ انصاری (شرح خیارات)؛ ج ۵؛ ص ۱۵۵

[۸] نجفی؛ شیخ محمدحسن؛ جواهرالکلام؛ ج ۲۳؛ ص ۲۵۹

 

[۹] کاتوزیان،  ؛ قواعد عمومی قراردادها؛ ج ۵؛ ص ۲۶۹

[۱۰] السنهوری؛  عبدالرزاق؛ الوسیط فی شرح القانون المدنی الجدید؛ ج ۱؛ ص ۷۴۰

[۱۱] همان؛ ص ۷۴۲

[۱۲] همان؛ صص ۷۴۰ و ۷۴۱ قاسم؛  محمدحسن؛ القانون المدنی؛ ص ۳۸۱

 

[۱۳] ماده ۲۱۹ ق.م

[۱۴] المحقق الثانی؛ شیخ علی بن الحسن الکرکی؛ جامع المقاصد؛ ج ۴؛ ص ۲۸۴

[۱۵] انصاری؛ شیخ مرتضی؛ کتاب المکاسب؛ منشورات دارالحکمه قم؛ (چاپ سنگی)؛ بالطبعه الثانیه؛ ص ۸۵

[۱۶] محقق داماد؛  سیدمصطفی؛ قواعد فقه؛ بخش مدنی ۲؛ انتشارات سمت؛ تهران؛ ۱۳۷۴؛ ص ۱۳۷

[۱۷] قمی میرزا ابوالقاسم؛ جامع  الشتات؛ تصحیح مرتضی رضوی؛ ج ۲؛ مؤسسه کیهان؛ ۱۳۷۱؛ ص ۱۷۹

 

 

[۱۸] ماده ۴۵۸ ق.م

[۱۹] ماده ۳۹۹ ق.م

[۲۰] جعفری لنگرودی؛  محمدجعفر؛ ترمینولوژی حقوق؛ ش ۲۱۰۸

[۲۱] سوره بقره آیه ۱۸۸

[۲۲] سوره نساء- آیه ۲۹

 

[۲۳] ر.ک به حرالعاملی؛ شیخ محمدبن الحسن؛ وسائل الشیعه الی التحصیل اسمسائل الشریعه؛ ج ۱۸؛ ص ۲۹؛ ۴۷ تا ۱۱۴

[۲۴] تصریه به معنی ندوشیدن گوسفند است تا PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) وی پر شیر شود برای فروش- ر.ک؛ دهخدا؛  علی اکبر؛ لغت‌نامه؛ ج ۱۵؛ ص ۷۲۹

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:19:00 ب.ظ ]




ج - شرایط ثبوت خیار عیب

برای ثبوت خیار عیب، اجماع شرایطی در عقد، مورد معامله و همچنین عیب موجب خیار لازم می‌باشد که در این گفتار در سه بند به تفصیل به بیان آن‌ ها خواهیم پرداخت:

بند اول: شرایط مربوط به عقد

عقدی می‌تواند زمینه و مقتضای خیار واقع شود که اولاً لازم باشد و ثانیاً معوض باشد:

۱-۱)  لازم بودن: به این نکته که خیارات از استثنائات وارده بر اصل لزوم قراردادها می‌باشند، در چندین مورد اشاره نمودیم:

اصل لزوم قراردادها اقتضاء می‌کند که در مورد شک در لزوم یا جواز عقد و اینکه آقا عقد قطعی بوده یا خیاری حکم به لزوم آن شود؛ مگر آن که وجود یکی از خیارات ثابت گردد[۱].

 

حق خیار حق بین باقی گذاردن عقد و یا فسخ آن می‌باشد و این امر تنها در مورد عقودی متصور است که لازم باشند زیرا عقود جایز را هر یک از دو طرف می‌توانند به دلخواه فسخ نمایند و نیازی به ثبوت اختیار فسخ در آن نمی‌باشد. قانون مدنی ما در ماده ۴۵۷ تصریح نمود که هر بیع لازم است، لازم است، مگر این که یکی از خیارات در آن ثابت شود و بند ۱ ماده ۱۵۷ قانون مدنی مصر نیز در این مورد مقرر نموده: «۱-در عقودی که از جانب دو طرف لازم هستند، اگر یکی از طرفین عقد به تعهدش وفا نکند، طرف دیگر جایز است بعد از عذر مدیون به تنفیذ عقد یا به فسخ آن مبادرت نماید …» بر اساس این ماده، عقد باید نسبت به هر دو طرف معامله لازم باشد نه یکی از آن‌ ها. این شرط، شامل تمام انواع فسخ می‌شود، خواه فسخ به حکم قاضی باشد یا به حکم قانون و یا بر اساس توافق طرفین. زیرا فسخ به طور کلی زمانی مفهوم پیدا می‌کند که بین تعهدات متقابل اشخاص ارتباط وجود داشته باشد و چنین ارتباطی تنها در عقودی که از جانب دو طرف لازم بوده و منشاء تعهدات متقابل قرار می‌گیرند، ایجاد می‌شود[۲].

۲-۱) معوض و تکمیلی بودن: قرارداد باید معوض باشد؛ زیرا در خیار عیب یکی از مبانی حق فسخ و مطالبه ارش، جبران ضرر ناشی از قرارداد و ایجاد تعادل عوضین و اجرای عدالت می‌باشد و ضرر و عدم تعادل عوضین در عقود مجانی و بلاعوض مفهوم ندارد. به این علت که در چنین عقودی عوضی در برابر مال معیب قرار ندارد تا طرف معامله بتواند با فسخ عقد آن را بازستاند و یا از میزان آن بکاهد[۳].

همچنین خیار عیب ویژه موردی است که مالی در برابر عوض تملیک شود و آن مال، سالم نباشد؛ زیرا تنها در این فرض است که می‌توان مال معیب را بازگرداند و عوض را پس گرفت یا از تملیک‌کننده ارش خواست. اما در عقد عهدی اگر متعهد وفای به عهد نکند، باید از او اجرای تعهد را خواست.

بند دوم- شرط مربوط به مورد معامله

خیار در عقدی ثابت می‌شود که موضوع آن عین معین باشد؛ زیرا خیار وسیله نهایی جبران ضرر از معامله‌کننده‌ای است که اجرای عقد حقوق او را تأمین نمی‌کند. پس اگر از راه دیگری بتوان به همان نتیجه عادلانه رسید، امکان فسخ عقد راه مطلوی نیست. لذا در عین کلی که اجبار متعهد به تسلیم مصداق سالم مود معامله امکان دارد، حذف نیروی اجبارکننده عقد یا قواعد حاکم بر قراردادها منافات دارد و خیار عیب در صورتی احترازناپذیر است که این اجبار ممکن نباشد و آن در موردی است که مورد معامله عین معین باشد و یا اینکه کلی در معین بوده و تمام مصادیق مالی که مقداری از آن موضوع معامله قرار گرفته است، معیوب باشد. اما اگر افراد سالمی در آن وجود داشته باشند، بایع باید از آن‌ ها به مقدار مبیع به مشتری تسلیم نماید و دیگر نیازی به ثبوت حق فسخ برای مشتری نمی‌باشد[۴].

در قانون مدنی، مفاد این شرط را از ماده ۴۳۷ به خوبی می توان استنباط نمود. به موجب این ماده «از حیث احکام عیب، ثمن شخصی مثل مبیع شخصی است.» و در ماده ۴۸۲ نیز در مورد اجاره مقرر شده که: «اگر مورد اجاره عین کلی باشد و فردی که موجر داده معیوب درآید، مستأجر حق فسخ ندارد و می‌تواند موجر را مجبور به تبدیل آن نماید و اگر تبدیل آن ممکن نباشد حق فسخ خواهد داشت.»

بند سوم- شرایط خیار موجب خیار:

در بحث مربوط به تعریف، تعاریف ارائه شده از عیب، معیارهای مختلف را بررسی نمودیم و دانستیم که عیب هر چیزی است که در خروج عین از مجرای طبیعی یا در قیمت و ارزش آن عین و یا در قابیت آن در تحقق انتظار اصلی مشتری از آن اثرگذار باشد و علاوه بر این در گفتاراقسام عیب نیز مشخص گردید که از بین اقسام عیوب قدیم و حادث، مخفی و ظاهر، عیبی موجب ضمان بایع و ایجاد خیار برای مشتری می‌گردد که قدیم و مخفی باشد.

پس شرایط عیب موجب خیار سه چیز می‌باشند: مؤثر بودن، مخفی و قدیم بودم عیب، که در این گفتار برای جلوگیری از تکرار مباحث و اطاله کلام صرفاً در مواردی که نیاز به توضیح بیشتری می‌باشد، این شرایط را بررسی می‌نماییم:

۱-۳) سابق و مخفی بودن عیب

خیار عیب زمانی برای مشتری ثابت می‌شود که عیب مخفی و موجود در حین عقد باشد[۵].

دانستیم که معیار تشخیص عیب، عرف است و عیب بعد از عقد و قبل از قبض و همچنین عیب بعد از عقد و قبض و در زمان خیار مختص مشتری نیز در حکم عیب سابق بوده و ضمان آن‌ ها به عهده بایع می‌باشد. همچنین شرط ثبوت خیار عیب مخفی بودن عیب می‌باشد و گفتیم که در حقوق ما معیار ظاهرر یا مخفی بودن عیب علم یا جهل مشتری است (معیار شخصی) و در مورد خریدار غیر حرفه‌ای اصل عدم آگاهی از عیب است اما در مورد افراد متخصص و حرفه‌ای ظاهر اگاهی از عیب می‌باشد که به اصل حکومت دارد[۶].

اما در حقوق مصر، معیار در این مورد علم یافتن یا نیافتن فرد عادی به عیب با بررسی مبیع با دقتی معمولی می‌باشد. (معیار نوعی)

علت لزوم مخفی بودن عیب در ثبوت خیار عیب این است که هنگامی که مشتری در زمان بیع، با وجود علم به غیب، مبادرت به انعقاد عقد می‌کند. در واقع این نشان‌دهنده آن است که به عیب راضی بوده و ضرری بر وی وارد نمی‌شود. البته این رضایت هنگامی کامل می‌شود که مشتری علاوه بر عیب، همچنین بداند که نقص مشاهده شده، از انتفاع و مصرف کالا و از بهای آن نیز می‌کاهد؛ زیرا حسن نیت مشتری در ثبوت خیار عب ربای وی مؤثر است، اما علم و جهل فروشنده آگاه از عیب ممکن است تدلیس به شمار آید و او را مسئول خسارات ناشی از مصرف کالای معیب کند.

در حقوق مصر نیز این امر پذیرفته شده و در صورت اثبات دو امر توسط مشتری، هرچند اگر بایع ثابت کرده باشد که عیب قابلیت آشکار شدن با بررسی را داشته است، بایع ضامن می‌باشد: اول اینکه ثابت کند که بایع بر بری بودن مبیع از عیب معین که بعد از آن در مبیع ایجاد شده است، تأیید نموده و دوم اینکه ثابت کند که بایع عمداً و به قصد فریب، عیب را مخفی کرده بوده است[۷].

 

۲-۳)مؤثر بودن عیب

: مقصود از مؤثر بودن عیب سه امر می‌باشد:

۱-عین مبیع را ناقص کند. ۲- قیمت مبیع را ناقص کند. ۳- مصرف یا انتفاع مبیع را ناقص کند.

در قانون مدنی ما به مفهوم و لزوم مؤثر بودن عیب اشاره‌ای نشده است و تنها در ماده ۴۲۶ مقرر شده: «تشخیص عیب بر حسب عرف و عادت می‌شود و بنابراین ممکن است بر حسب ازمنه و امکنه مختلف شود.» و به نظر می‌رسد که قانون‌گذار ما نظر به مفهوم نسبی عیب داشته و تشخیص عیب مؤثر را به عرف واگذار نموده است.

اما در حقوق مصر وفق نص ماده (۴۴۷/۱) قانون مدنی مصر «عیب مؤثر عیبی است که موجب کاهش قیمت مبیع یا منفعتی که مشتری از آن انتظار دارد، باشد».

قانون‌گذار مصری در این ماده درجه نقصان قیمت مبیع یا نفع آن را در اعتبار عیب مؤثر تأیین ننموده است و تنها در ماده ۴۴۸ مقرر نموده. «بایع ضامن عیبی که عرف نظر بر تسامح در آن دارد، نیست».

نتیجه این امر آن است که در این مورد، قاضی در تعیین میزان عیب در غرض نهایی از مبیع، مستقل بوده و قانون‌گذار مصری در تعیین حدود این امر معیاری موضوعی ارائه داده است که به قصد طرفین عقد به گونه‌ای که در عقد بیان شد و به طبیعت مبیع و همچنین استفاده و منفعتی که مبیع برای آن آماده شده، نظر داشته است[۸].

د - آثار اعمال خیار عیب

اثر اساسی اعمال خیار، انحلال عقد در نتیجه فسخ آن و بازگشت آثار گذشته می‌باشد. اما خیار عیب در این مورد دارای وضع ویژه‌ای است و تنها منحصر به ثبوت حق فسخ نمی‌شوند، بلکه در فرضی که موضوع معامله معیب است، قانون‌گذار برای جبران ضرر طرف قرارداد، دو تمهید گوناگون اندیشیده که یکی از آن‌ ها فسخ قرارداد و دیگری مطالبه ارش می‌باشد.

این دو حق در عرض یکدیگر برای طرف قرارداد، ثابت می‌شوند و وی مخیر در انتخاب هر یک از آن‌ ها است، مگر در موارد خاص که حق فسخ به جهتی از جهات ساقط می‌شود و تنها حق اخذ ارش باقی می‌ماند.

پس اثر اعمال خیار عیب گاهی فسخ عقد و گاهی مطالبه ارش می‌باشد که در این گفتار به تفصیل، این دو حق را بررسی می نمائیم.

[۱] بروجردی عبده؛  محمد؛ حقوق مدنی؛ ص ۳۶- عدل؛ مصطفی؛ حقوق مدنی؛ ص ۳۱۶

کاتوزیان،  ؛ قواعد عمومی قراردادها؛ ج ۵؛ ص ۷۶

 

[۲] السنهوری؛  عبدالرزاق احمد؛ الوسیط فی شرح القانون المدنی الجدید؛ ج ۱؛ ص ۶۹۸

[۳] کاتوزیان،  ؛ قواعد عمومی قراردادها؛ ج ۵؛ ص ۲۸۷

 

[۴] امامی؛  سیدحسن؛ حقوق مدنی؛ ج ۱؛ ص ۵۰۳

 

[۵] ماده ۴۲۳ ق.م

[۶] کاتوزیان،  ؛ قواعد عمومی قراردادها؛ ج ۵؛ ص ۲۸۲

 

[۷] السنهوری؛  عبدالرزاق احمد؛ الوسیط فی شرح القانون المدنی الجدید؛ ج ۴؛ ص ۷۲۵

 

[۸] قاسم؛  محمدحسن؛ القانون المدنی؛ ص ۳۷۲

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:19:00 ب.ظ ]




فسخ عقد

فسخ در لغت به معنی باطل کردن، نقص کردن، بر هم معامله [۱]و در اصطلاح به مفهوم انحلال ارادی عقد می‌باشد که به تصمیم یکی از دو طرف انجام می‌شود.

فسخ عقدی عملی حقوقی بوده و بر خلاف اقاله که در شمار قراردادها می‌آید از مصادیق ایقاعات می‌باشد[۲] و ایقاع عملی قضایی و یک طرفی است که به صرف قصد انشاء و رضای یک طرف منشاء اثر حقوقی می‌شود، بدون این که تأثیر یک طرفی قصد و رضای مذکور ضرری به غیر داشته باشد[۳].

دانلود پایان نامه

 

ثبوت حق فسخ در معاملات ممکن است ناشی از توافق طرفین یا حکم قانون باشد و در خیارات از حق فسخ به «فسخ به علت قانونی» تعبیر می‌شود. یعنی اختیار فسخ معمله اختیاری است که قانون به صاحب آن می‌دهد تا به دلخواه از آن استفاده نماید[۴].

اثر حقوقی فسخ، انحلال عقد است که توسط یکی از طرفین معامله صورت می‌پذیرد. اما اگر این انحلال قهری و به حکم قانون می‌باشد آن را انفساخ گویند[۵].

علاوه بر انحلال عقد، همچنین فسخ موجب بازگشت آثار گذشته و قرار گرفتن هر یک از عوضین در مالکیت طرفی که پیش از عقد مالک آن بوده، می‌باشد که در تعیین حدود بازگشت این آثار، بررسی وضع تصرفات، منافع و نماآت حاصل از مورد معامله در زمان بعد از عقد و پیش از فسخ، ضروری است. همچنین در جهت ثبوت چنین حقی برای فسخ‌کننده، لازم است که خود وی نیز قادر به اعاده موضوع معامله به طرف قرارداد باشد. لذا در مواردی که به جهت تلف یا انتقال و تغییر مورد معامله یا حدوث عیب دیگری در آن و یا ایجاد موانعی در اجرای حق فسخ، از قبیل تبعیض در عقد، انجام این امر از جانب وی غیر مقدور می‌گردد، حق فسخ وی نیز ساقط شده و تنها حق مطالبه ارش خواهد داشت.

در این بند، در سه قسمت به بیان مطالب مذکور عبارتند از:

الف)انحلال عقد و بازگشت آثار گذشته

ب) وضع تصرفات، منافع و نماآت پیش از فسخ

ج) موانع فسخ، خواهیم پرداخت؛

۱-۱) انحلال عقد و بازگشت آثار گذشته :  ماهیت فسخ چیزی جز بر هم زدن یک قرارداد نیست. فسخ اثر عقد را از بین می‌برد و به حالت زمان حدوث آن (در حدود امکان و قدرت) بر می گرداند. البته در این امر که آیا فسخ عقد را از ابتدا منحل می‌کند و یا تنها موجب بازگشت آثار عقد از زمان اعلام فسخ می‌شود، حقوق ما با حقوق مصر متفاوت است: در حقوق ما، با استناد به مواد ۲۸۷ و ۲۸۸ قانون مدنی در مورد وضع نماآت و منافع مال از زمان عقد تا زمان اقاله و افزایش قیمت آن در این زمان[۶]، اثر فسخ نسبت به آینده می‌باشد و وجود عقد را از ابتدا حذف نمی‌کند. به عبارت دیگر اثر فسخ بازگرداندن آثار به جا مانده عقد از زمان فسخ است. نه همه آثار عقد از زمان انعقاد آن و پیش از فسخ، عقد اثر خود را به جای می‌گذارد و نمی‌توان وجود آن را انکار کرد[۷]؛ بر خلاف اثر بطلان عقد زیرا بطلان عقد باعث می‌شود که عقد از ابتدا کان لم ین فرض شده و کلیه آثار آن از ابتدا منحل شود، اما در فسخ، عقد تا زمان فسخ صحیح بوده و دارای کلیه آثار خود می‌باشد هرچند اگر سبب فسخ از ابتدای عقد در آن وجود داشته باشد، مانند وجود عیب قدیم در مورد معامله از ابتدای انعقاد قرارداد.

اما در حقوق مصر بر خلاف حقوق ما، فسخ موجب انحلال عقد از زمان انعقاد آن می‌باشد نه از زمان فسخ. به موجب ماده ۱۶۰ قانون مدنی مصر: «اگر عقد فسخ شود، عوضین عقد به حالتی که قبل از قبض داشتند باز می گردند و اگر رد محال باشد، حکم به جبران خسارت داده می‌شود.»

حقوقدانان مصری در تفسیر این ماده گفته‌اند که ظاهر عبارات آن دلالت بر این دارد که در صورت فسخ، عقد از زمان انشاء آن منحل می‌گرد نه از زمان اعلام فسخ و به عبارت دیگر فسخ اثر رجعی و قهقرایی داشته و عقد فسخ شده کان لم یکن فرض می‌شود و اثر آن حتی در گذشته نیز ساقط می‌گردد؛ مانند بطلان؛ زیرا در فسخ نیز مانند بطلان، اساس و مبنای استرداد هر یک از عوضین این است که از ابتدا در تحویل یا پرداخت آن به طرف مقابل، هیچ حقی وجود نداشته است. پس هر یک از عوضین باید به گونه‌ای که به طرف مقابل داده شده بوده‌اند، به همراه کلیه منافع و نماآت حاصل از آن‌ ها مسترد گردند[۸].

۲-۱) وضع تصرفات منافع و نماآت پیش از فسخ : ثمره اختلاف در تأثیر فسخ از زمان وقوع عقد یا از زمان فسخ، در وضع تصرفات، منافع و نماآت پیش از فسخ می‌باشد.

در حقوق ما پذیرش این امر که انحلال قرارداد ناظر به آینده است و عقد را از هنگام تحقق سبب و اعمال حق فسخ بر هم می‌زند، موجب می‌شود که کلیه تصرفات شخص در مورد معامله در زمان بعد از عقد و قبل از فسخ را نافذ دانسته و همچنین منافع و نماآت حاصل از مورد معامله در این زمان را متعلق به کسی بدانیم که به موجب عقد مالک شده است. لذا اگر طرفی که به موجب عقد مالک شده، تصرفی در ملک کرده باشد، حقوق ما آن را باطل نمی‌کند. بنابراین اگر مشتری مبیع را اجاره داده باشد، با فسخ بیع، ااره باطل نمی‌شود، مر اینکه عدم تصرفاتی که موجب انتقال عین یا منفعت مال می‌شوند، صریحاً یا ضمناً بر مشتری شرط شده باشد که در این صورت اجاره باطل می‌شود[۹].

همچنین اگر پس از عقد بیع مشتری تمام یا قسمتی از مبیع را متعلق حق غیر قرار دهد، مثل اینکه نزد کسی رهن گذارد، فسخ معامله موجب زوال حق شخصی مزبور نخواهد شد، مگر اینکه شرط خلاف شده باشد[۱۰].

جواز قرار دادن شرط خلاف نشان‌دهنده این است که قاعده تأثیر انحلال عقد در آینده، با نظم عمومی ارتباط ندارد؛ در نتیجه دو طرف می‌توانند با تراضی اثر انحلال را به گذشته نیز سرایت دهند[۱۱].

نه تنها فسخ عقد موجب عدم نفوذ تصرفات قبلی نمی‌شود، بلکه گاهی خود این تصرفات بر حق فسخ تأثیر گذاشته و آن را ساقط می‌کنند مثلاً تصرفاتی که موجب تلف، انتقال و یا تغییر مورد معامله می‌شود. اعمال حق فسخ توسط صاحب آن را غیر ممکن می‌سازند؛ زیرا در این صورت، شخص فسخ‌کننده دیگر قادر به بازگرداندن مورد معامله به طرف مقابل نخواهد بود و در نتیجه حق وی در اعمال خیار فسخ ساقط می‌شود. به همین جهت است که فقهاء گفته‌اند: اگر مشتری در مبیع عیبی بیابد، در صورتی که در آن تصرفی که موجب تغییر عین شود، نکرده باشد، مخیر بین فسخ یااخذ ارش می‌باشد[۱۲].

علاوه بر نفوذ تصرفات گذشته، منافع و نماات حاصل از مورد معامله در زمان بین عقد و فسخ نیز تعلق به کسی دارد که به موجب عقد مالک می‌شود هرچند سبب فسخ از زمان وقوع عقد هم موجود بوده باشد. مانند عیوب قدیم، زیرا تا زمانی که عقد فسخ نشده است، دارای کلیه آثار خود بوده و از زمان فسخ است که آثار باقیمانده آن به زمان قبل از عقد باز می‌گردند. پس با انعقاد عقد، مالکیت مورد معامله به طرف مقابل منتقل شده و کلیه منافع و نماآت آن نیز به تبع مالکیت عین، در مالکیت وی حاصل می‌شوند[۱۳].

به همین جهت است که در پایان ماده ۴۵۹ پس اعلام این نکته که در بعی شرط به مجرد عقد، مبیع ملک مشتری می‌شود و از هنگام فسخ مال بایع است، مقرر شده: «… ولی نمااآت و منافع حاصله از زمان عقد تا زمان فسخ مال مشتری است.»

البته در مورد وضع منافع و نماآت باید بین منافع و نماآت متصله و منمبحثه تفاوت قائل شد؛ زیرا نماات متصله، قابل تفکیک از عین نیستند و طبیعتاً به تبع آن بعد از فسخ به مالکیت بایع در می‌آیند، بر خلاف منافع و نماآت منمبحثه ماده ۲۸۷ قانون مدنی. در موردی کاملاً مشابه (اقاله) بین دو نوع منافع مزبور تفاوت گذارده و مقرر کرده:

«منافع متصله، در اثر اقاله به مالک نخستین باز می‌گردند و منافع منمبحثه، در مالکیت کسی باقی می‌مانند که در اثر عقد مالک شده است.»

هرچند ماده ۴۵۹ در مورد خیار شرط و ماده ۲۸۷ راجع به اقاله می‌باشند، اما بعضی از حقوقدانان معتقد هستند که از نظر وحدت ملاک، ماده اول را در سایر خیارات و ماده دوم را در مورد فسخ نیز می‌توان اجراء نمود[۱۴].

در حقوق مصر، از جهت اینکه فسخ را دارای تأثیر رجعی می‌دانند و برای آن اثری مشابه اثر بطلان عقد قائل هستند، وضع تصرفات، منافع و نماآت به کلی متفاوت می‌باشد؛ زیرا به موجب فسخ، عقد از زمان انعقاد آن منحل و کان لم یکن شده و در نتیجه کلیه عوضین به همراه منافع و نماآت و فوائد قانونی حاصله از آن‌ ها باید به وضعیتی بازگردند که گویا اصلاً از ابتدا، عقدی منعقد نشده بوده است[۱۵].

 

 

 

 

 

 

«هنگامی که مشتری عقد را فسخ می‌کند، باید مبیع معیب و منافع حاصل از آن را به بایع رد نموده و مبالغی را طبق ماده ۴۴۳ اخد نماید».

بر اساس ماده ۴۴۳،  این مبالغ عبارتند از: قیمت مبیع سالم در زمان عقد و فواید قانونی[۱۶]. برای این قیمت در آن زمان و کلیه هزینه‌های ضروری که از مبیع ناشی می‌شوند و همچنین هزینه‌های غیر ضروری[۱۷]، در صورتی که بایع سوء نیت داشته و هنگام تسلیم مبیع، عالم به عیب بوده باشد. علاوه بر این‌ها هزینه‌های دادرسی ناشی از اقامه دعوی برای اعمال خیار عیب و همچنین عوض خسارات وارده به مشتری ومنافع فوت شده وی به سبب عیب نیز قابل مطالبه هستند[۱۸]

۳-۱) موانع فسخ: گفته شد که فسخ عقد موجب بازگشت آثار عقد به قبل و عودت هر یک از عوضین به مالیکت کسی که قبل از عقد مالک آن بوده است، می‌شود. برای حصول چنین نتیجه‌ای لازم است طرفی که مبادرت به فسخ عقد می کند، خودش قادر به اعاده اوضاع به قبل باشد. پس در مواردی که مورد معامله در دست او تلف یا معیب شده و یا این که تغییر یافته یا به دیگری منتقل شده است  از این قبیل، این سؤال مطرح می‌شود که آیا باز هم برای وی چنین حقی متصور است یا این که در اثر این موارد، حق فسخ وی ساقط می‌گردد؟

در سایر خیارات از انجایی که خیار تنها در برگیرنده حق فسخ است و آن هم آخرین وسیله جبرانی متضرر می‌باشد، هیچیک از این موارد، مانع اعمال حق فسخ نمی‌گردند، لذا در صورت تلف یا انتقال مورد معامله (غیر از موردی که انتقال، اسقاط ضمنی خیار به جهت رضایت محسوب می‌شود)، فسخ‌کننده می‌تواند با دادن مثل یا قیمت آن [۱۹]و در صورت معیوب شدن یا تغییر یافتن مورد معامله، با دادن آن به همان صورت معیوب و تغییر یافته به اضافه تفاوت قیمت صحیح و معیوب آن، مبادرت به فسخ معامله نماید[۲۰] اما در خیار عیب از این جهت که غیر از فسخ معامله، حق اخذ ارش نیز برای صاحب خیار وجود دارد و در صورت غیر ممکن شدن اعمال حق اول، خسارت صاحب خیار می‌تواند با بهره گرفتن از حق دوم جبران شود، در صورت تحقق موارد مذکور، اختیار رد صاحب خیار ساقط شده و تنها حق ارش برای وی باقی می‌ماند. زیرا ارش گرفتن، زیان‌دیده را از فسخ معامله و دادن مثل یا قیمت و یا تفاوت بین قیمت معیوب و سالم مال و همچنین طرف قرارداد را از قبول مال دیگری به جای آنچه داده و یا قبول مال معیوب یا تغییریافته، بی‌نیاز سازد. البته این قاعده مربوط به نظم عمومی نیست و دو طرف می‌توانند به فسخ قرارداد و مبادله بدل یا مبیع یا ثمن تراضی کنند.[۲۱]

قانون مدنی ما در ماده ۴۲۹ مقرر می‌دارد؛ «در موارد ذیل مشتری نمی‌تواند بیع را فسخ کند و فقط می‌تواند ارش بگیرد:

۱-در صورت تلف شدن مبیع نزد مشتری یا منقتل کردن آن به غیر.

۲- در صورتی که تغییری در مبیع پیدا شود، اعم از این که تغییر به فعل مشتری باشد یا نه

در غیر این موارد، رفع عیب به اختیار مؤجر صورت می‌گیرد نه به الزام وی از جانب مستأجر.

  1. درصورتی که بعد از قبض مبیع، عیب دیگری در آن حادث شود. مگر این که در زمان خیار مختص مشتری حادث شده باشد که در این صورت مانع از فسخ و رد نیست.

در حقوق مصر نیز این امر پذیرفته شده است. به نحویکه ماده ۱۶۰ قانون مدنی مصر مقرر می دارد « اگر عقد فسخ گردد. عوضین عقد به حالتی که قبل از قبض داشتند باز می گردند و اگر رد محال باشد ،  حکم به جبران خسارت ( تعویض) داده می شود. »

در این قسمت ما به بیان موارد موانع منع در مبیع به تفصیل خواهیم پرداخت ؛  اما قبل از آن ،  ذکر این نکته ضروری است که این مباحث خاص عقد بیع و مبیع نیستند. بلکه شامل عقودی نیز  حدوث آنها مانع حق فسخ بایع می گردد.[۲۲] اما از آنجاییکه مبیع مصداق بارز مورد معامله می باشد. این مباحث در قالب آن ارائه شده تا ما نیز ازا ین روش پیروی می نماییم :

  1. تلف مال معیوب : تلف مبیع معیوب ، در دست مشتری ، حق فسخ وی در اثر خیار عیب را ساقط می کند و در نتیجه مشتری نمی تواند  مثل با قیمت مبیع تلف شده را به بایع داده و ثمن آن را مطالبه نماید. زیرا به گونه ای که گفتیم با وجود امکان اخذ ارش برای جبران ضرر از مشتری ،  دیگر نیازی به دادن بدل مال و فسخ عقد نمی باشد.[۲۳]

تلف مبیع در زمانی حق فسخ مشتری را ساقط می کند که بعد از قبض و منقضی شدن مهلت خیارهای مختص مشتری رخ دهد. زیرا در غیر این صورت ،  طبق قواعد تلف مبیع قبل از قبض و در زمان خیارات مذکور ،  ضمان آن بعهده بایع می باشد.[۲۴]

بعضی فقها ؛  تلف عین را موجب سقوط خیار عیب می دانند و در علت آن گفته اند : زیرا خیار عیب منوط به باقی ماندن عین است ؛  بر خلاف سایر خیارات مانند غبن و شرط و غیره که حتی با تلف عین هم ساقط نمی شوند ، اما به گونه ای که دانستیم ، خیار عیب منوط به باقی ماندن عین نیست ،  بلکه حق فسخ در آن منوط بر باقی ماندن عین است و علت این امر نیز وجود طریقه جبرانی دیگر ،  یعنی حق اخذ ارش در کنار حق فسخ در خیار عیب می باشد. به همین جهت است که قانون مدنی در بند۱ ماده ۴۲۹ به صراحت تلف شدن مبیع را از مواردی می داند که مشتری نمی تواند بیع را فسخ کند و فقط می تواند ارش بگیرد و در تعیین مدنی مصر نیز در ماده ۴۵۱ مقرر شده : « دعوی ضمان باقی می ماند ،  هر چند مبیع در اثر آن عیب تلف شود».

  1. انتقال مال معیوب : انتقال مبیع به دیگری نیز در حکم تلف بوده و مانند آن فسخ معامله را غیر ممکن می سازد ، زیرا انتقال مبیع هم مانند تلف آن با امکان بازگرداندن آن را از بین می برد و در نتیجه آن مبیع از ملکیت و سلطه خریدار خارج می شود.

مساله ای که در اینجا قابل بررسی می باشد. این است که آیا انتقال مبیع توسط مشتری حق فسخ را به طور مطلق ساقط می کند؟ یعنی اگر دوباره مبیع به جهتی از جهات به مالکیت وی برگردد ،  باز هم حق فسخی برای وی وجود ندارد؟ یا این که برعکس ،  انتقال مبیع مانع فسخ است ،  نه مسقط آن و در صورت بازگشتن مبیع در ملکیت مشتری ،  این مانع از بین رفته و وی درباره اختیار فسخ معامله را باز می یابد ؟

علما در پاسخ به این سوالات ،  نظرات مختلفی را ارائه داده اند.

گروهی از ایشان معتقدند که کلیه تصرفات مشتری در مبیع ،  خواه موجب انتقال آن شوند و یا خیر دلیل بر رضایت مطلق وی بر عقد بوده و در نتیجه موجب سقوط حق فسخ می شوند و در این مورد تفاوتی نمی کند که مبیع سالم باشد یا معیوب و یا این که مشتری عالم به عیب باشد و یا جاهل ،  زیرا اگر وی رضایت مطلق بر عقد نداشت ،  باید صبر می کرد تا معیوب و یا صحیح بودن مبیع بر وی معلوم می شد و سپس تصرف می کرد و همین که منتشر نشد و تصرف کرده است ،  دلیل رضایت مطلق وی بر بیع می باشد.[۲۵]

در نتیجه هر گاه مشتری پس از خروج مبیع از ملکیتش ،  از عیب آن آگاه شود. حق فسخ عقد را نه در حال و نه در آینده نخواهد داشت ؛  حتی اگر مبیع به علت فسخ یا عقد و یا هر علت دیگری مجددا به ملکیت او در آمده باشد ؛  زیرا وی در مبیع تصرف کرده و تصرف ،  حق فسخ را ساقط می کند و در این مورد ،  تنها می تواند مطالبه ارش نماید.[۲۶]

اما گروه دیگری از فقها با انتقال از این نظر در مقابل گفته اند : این امر که تصرف فقط در صورت دلالت بر رضایت مسقط حق فسخ است ،  اقتضا می کند که تصرفاتی که قبل از علم به عیب انجام گرفته اند ،  مسقط نباشند. زیرا قبل از علم به عیب ،  رضایت به عقد حاصل نمی شود. به خصوص اگر علم به عیب ،  خود متوقف بر تصرف باشد که درا ین صورت تصرف شخص را در هیچ حالتی نمی توان دلیل بر رضایت وی به عیب و در نتیجه اسقاط ضمنی حق فسخ محسوب نمود.[۲۷]

براساس این نظر ،  کلیه تصرفات  شخص را به طور مطلق نمی توان مسقط حق فسخ دانست ؛  بلکه صرفا تصرفاتی حق فسخ را ساقط می نمایند که به رضایت شخص دلالت کنند و تصرفاتی دلیل بر رضایت شخص هستند که بعد از علم به عیب صورت گرفته باشند که البته این تصرفات نز صرفا بر رضایت به اصل بیع دلالت می نمایند ،  نه بر رضایت به عیب ،  لذا تنها حق فسخ معامله را ساقط می کنند و حق اخذ ارش برای مشتری باقی می ماند.[۲۸]

انتقال مبیع به دیگری بعد از علم به عیب ،  نشانه اراده اسقاط حق فسخ توسط صاحب آن می باشد که در این صورت این اسقاط را « اسقاط فعلی» می گویند.[۲۹]پس در این فرض اگر انتقال با علم به عیب صورت پذیرفته باشد ،  در صورت فسخ آن و رد مبیع به خریدار نیز او حق فسخ بیع را پیدا نمی کند ،  زیرا انتقال در آن شرایط ،  نشانه رضای به معامله و اسقاط حق است. ولی در جایی که پیش از آگاهی از عیب انجام می شود. در صورتی که مبیع در اثر رد انتقال گیرنده یا فسخ خود او با یکی از قرار داد های ناقل ،  به مالکیت خریدار بازگردد و آنگاه او از عیب آگاه شود ،  حق فسخ بیع را دارد.[۳۰]

این نظر در حقوق ما مورد پذیرش حقوقدانان واقع شده و گفته اند ،  درست است که بند اول ماده ۴۲۹ ق.م انتقال به غیر از قطع نظر از جابجایی بعد از آن ، سبب عدم نفوذ فسخ می داند. ولی بدیهی است که دلیل عدم امکان فسخ ،  قطع رابطه مالکیت خریدار با مبیع و در نتیجه ممکن نبود رد آن به فروشنده است. پس در فرضی که هنگام علم به عیب ،  مبیع را در اختیار دارد.

اجرای حق فسخ او با مانعی برخورد نمی کند. زیرا انتقال مبیع به غیر ،  مانع اجرای حق فسخ است ،  نه سبب سقوط آن و هر گاه این مانع برداشته شود ،  دوباره حق فسخ قابل اعمال است.[۳۱]

حقوق  مصر نیز در این مورد ،  شباهت زیادی به حقوق ما دارد ،  با این تفاوت که در حقوق مصر ،  تصرف مشتری در مبیع بعد از علم را دنیل بر اسقاط ضمنی خیار عیب ( اعم از حق فسخ و اخذ ارش) می دانند. در حالیکه در حقوق ما با توجه به ماده ۴۲۹،  این امر دلیل رضایت بر عقد می باشد ،  نه عیب ماده ۳۲۵/۴۰۳ قانون مدنی سابق مصر در این مورد مقرر می داشت ،  در تصرف مشتری در مبیع ،  در صورتی که بعد از اطلاعش از عیب باشد ،  موجب سقوط حق وی نسبت به اعمال خیار می شود.

اگر مشتری قبل از تصرف حقش را حفظ نماید. فقط می تواند به عوض عیب ( ارش) رجوع کند. زیرا در این صورت و در صورتی که مشتری قبل ازاطلاع از عیب ،  در مبیع تصرف نموده ،  چون قادر به استرداد آن از خریدار بعدی نبوده و در نتیجه نمی تواند آن را به سبب عیب به بایع رد کند فقط،   حق مطالبه عوض عیب برای وی باقی می ماند. اما در مورد اخیر ،  اگر مشتری دوم مبیع رارد کند.  مشتری اول نیز می تواند به سبب عیب ،  مبیع را به بایعش رد کند.[۳۲]

با عنایت به آنچه که گفتیم ،  مشخص می شود که هم در حقوق ما و هم در حقوق مصر ،  انتقال مبیع قبل از علم به عیب مانع فسخ است ،  نه مسقط آن ،  و لذا در صورت رفع مانع به حق فسخ قابل اعمال می باشد.

  1. تغییر مال معیوب : مقصور از تغییر در مبیع ، زیاد یا کم شدن یا تغییر صورت دادن آن است به نحوی که عرف آن را تغییر بداند.[۳۳] چنین تغییری مانع تلف بوده و حق فسخ را ساقط می کند.

تغییر مبیع چه قبل از علم به معیب  بودن آن باشد و چه بعد از آن به علت عدم امکان بازگرداندن مبیع به فروشنده مایع فسخ قرار داد می شود ، نه به علت دلالت آن بر اسقاط خیار[۳۴] به همین دلل است که بعضی ازفقها تصرفات مشتری درمبیع را قبل از علم به عیب ،  تنها در صورتی مسقط حق فسخ می دانند که این تصرفات موجب تغییر مبیع شوند.[۳۵] و برخی دیگر  نیز فقط تصرفات تغییر دهنده مسقط می دانند ،  چه قبل از علم به عیب باشد و چه بعد از آن.[۳۶]

نتیجه این امر آن است که اراده در تغییر مبیع نقشی ندارد. پس حتی اگر تغییر پس ازع لم به عیب و ارادی صورت گرفته باشد. چه آن را نشانه رضای به معامله و اسقاط ضمنی خیار بدانیم و چه ندانیم. در عمل تفاوتی نمی کند و در هر حال ،  در نتیجه تغییر ،  خیار فسخ ساقط می شود.

در حقوق ما این امر پذیرفته شده است. لذا اگر حوادث وآفت ها و یا دست غیر نیز باعث ای دگرگونی شود. فسخ عقد امکان ندارد. به نحوی که بند ۲ ماده ۴۲۹  تغییر در مبیع را سبب سقوط حق فسخ مشتری می داند ،  خواه این تغییر به فعل مشتری باشد یا خیر.

حقوقدانان مصری در این مورد  بین موردی که تغییر در مبیع معیب  به فعل مشتری می باشد یا دیگری و همچنین بین موردی که تغییر به فعل مشتری قبل از علم وی به عیب بوده یا بعد از آن ،  قائل به تفکیک شده اند : اگر مبیع توسط مشتری و بعد از اطلاعش از عیب تغییر یابد. ضمان بایع ( اعم از رد ثمن یا عوض عیب) ساقط می شود و اگر این تغییر قبل از اطلاع وی به عیب باشد. فقط حق رد ساقط می شود و مشتری حق رجوع به بایع برای عوض ضرری که به سبب عیب به وی وارد شده است را دارد. اما در موردی که سبب تغییر ،  سبب دیگری غیر از فعل مشترک باشد ،  مانع رد نمی گردد.[۳۷]

در نتیجه ملاحظه می گردد که در حقوق مصر تغییر مبیع تنها در یک مورد موجب سقوط حق فسخ و باقی ماندن حق ارش می شود و آن در صورتی است که تغییر به فعل مشتری و قبل از اطلاع وی به عیب باشد.

  1. حدوث عیب جدید : حدوث عیب دیگری در مبیع معیب ، بعد از قبض آن توسط مشتری نیز از موارد تغییر مبیع بوده و مانند آن مانع حق فسخ به سبب عیب قدیم می گردد. زیرا در خیارعیب با امکان جبران شرر از طریق اخذ ارش ،  دور از انصاف و عدالت است که به مشتری اجازه داده شود که بیع را فسخ و مبیعی که نزد او معیوب شده را رد نماید.[۳۸] مگر این که بایع خود به رد مبیع معیب راضی شود.

منظور از حدوث عیب بعد از قبض ،  عیبی است که ضمانش بعهده مشتری می باشد وگرنه در جایی که ضمان آن با فروشنده است. عیب مانع از رد مبیع نمی شود.[۳۹]پس اگر عیب حادث بعد از قبض ،  در زمان خیار مختص مشتری حادث شده و یا این که در نتیجه عیب قدیم باشد ؛  حق فسخ مشتری ساقط نمی شود. زیرا در این موارد،  عیب مذکور در حکم عیب قدیم بوده و ضمان آن به عهده بایع می باشد.

قانون مدنی ما به صراحت این امر را مورد توجه قرار داده و در ذیل بند ۲ ماده ۴۲۹  مقرر نموده : « ۲- … مگر این که در زمان خیار مختص به مشتری حادث شده باشد که در این صورت مانع از فسخ و رد نیست. »

همچنین به موجب ماده ۴۳۰ همان قانون ،  اگر عیب حادث بعد از قبض ،  در نتیجه عیب قدیم باشد. مشتری حق رد را نیز خواهد داشت. »

ممتنع شدن فسخ در اثر حدوث عیب جدید در مبیع بدین علت است که در این صورت نمی توان مورد معامله را سالم بازگرداند ،  ولی در صورتی که عیب تازه رفع شود. مانع رد هم ازبین می رود پس حدوث  عیب جدید نیز مانع حق فسخ می باشد،  نه ساقط کننده آن .

در حقوق مصر ،  حدوث عیب جدید در مبیع ،  تنها در صورتی مانع فسخ می گردد که بهسبب فعل مشتری ایجاد شده باشد و در این حالت ، وی فقط می تواند ازبایع عوض عیب قدیم را اخذ کند ؛  اما اگر این عیب به سبب دیگری غیر از فعل مشتری حادث شده باشد ،  منعی برای وی از جهت رد مبیع و اخذ عوض کامل وجود ندارد.

  1. تبعیض در عقد مانع فسخ : مانع فسخ : اگر در عقدی استفاده از حق فسخ ناشی از خیار عیب منجر به تفکیک و تبعیض آن عقد شود. این امر مانع فسخ شده و چیزی که باقی می ماند ارش است. زیرا با اخذ ارش ، از مشتری دفع ضرر می شود ولی فسخ معامله و تبعیض قرار داد موجب ورود ضرر به بایع میگردد و این برخلاف عدالت و انصاف است و حقوق آن را نمی پذیرد.

ممنوعیت فسخ در اینجا ،  برای اجرای عدالت و جلوگیری از ورود ضرر به بایع می باشد. پس اگر منجر به اضرار نگردد ،  حق فسخ ساقط نمی شود. همچنین اگر بایع خودش راضی به آن باشد و تبعیض عقد را بپذیرد مشتری حق فسخ خواهد داشت.

فرض تبعیض در معامله هنگامی مطرح می شود که یکی از ارکان آن متعدد بوده و به این اعتبار بتوان عقد را تجزیه کرد.[۴۰] به عبارت دیگر ،  این فرض گاهی در اثر متعدد بودن مبیع رخ می دهد ،  گاهی در اثر تعدد بایع و گاهی در اثر تعدد مشتری که به تفصیل به شرح این موارد می پردازیم :

فرض اول – در یک عقد چند چیز به ثمن واحد فروخته شود و بعضی از آنها معیوب در آید :

بدیهی است که اگر مبیع واحد باشد. مشتری هنگام فسخ عقد آن را به بایع رد می کند و ثمن را پس می گیرد. اما اگر چند چیز به صورت جمعی واحد و در مقابل ثمن واحدی مورد معامله قرار گیرند ،  بدون این که در عرف بیع آنها با هم تعهد شده باشند و بدون تخصیص مقداری از ثمن به هر یک از آنها در صورتی که در بعضی از آنها عیبی ایجاد شود ، آیا مشتری می تواند فقط مبیع معیب را رد نماید با این که باید کل آنها را رد کند.

فقها امامیه در این مورد معتقدند که مشتری نمی تواند تنها مبیع معیب را کند. بلکه یا باید همه آنها را رد نموده و ثمن را مسترد نماید و یا این که مبیع انفاق نکردند ،  فقط هر یک از آنها ،  حق ارش خواهد داشت ( ماده ۴۳۲ قانون مدنی)

فرض سوم – در یک عقد بایع متعدد باشد و مشتری یک نفر و در مبیع عینی ظاهر شود : همانگونه که در دو فرض پیشین گفتیم ،  علت عدم جواز تبعیض عقد ، منع اضرار به بایع می باشد ،  اما اگر در موردی تبعیض عقد موجب تضرر بایع نگردد ،  حق رد مشتری ممتنع نمی شود. زیرا در موردی که مشتری عقد را نسبت به سهم یکی از بایعین فسخ می نماید. چون در سهم او تبعیض رخ نمی دهد. پس ضرری هم به وی وارد نمی گردد و در نتیجه مانعی درراه اجرای حق فسخ مشتری ایجاد نمی شود.[۴۱] به همین دلیل است که ماده ۴۳۳ قانون مدنی مقرر می دارد : « اگر در یک عقد بایع متعدد باشد ،  مشتری می تواند سهم یکی را رد و دیگری را با اخذ ارش قبول کند. »

بند دوم – مطالبه ارش  

پس از ظهور عیب در مورد معامله صاحب خیار می تواند از فسخ معامله صرف نظر نموده و مبیع را با اخذ ارش نگه دارد.

حق اخذ ارش برای مشتری ،  ویژه خیار عیب است که گاه مشتری مخیر در انتخاب آن می باشد و گاهی به سبب غیر ممکن شدن فسخ تنها می تواند مطالبه ارش نماید و این امر هم در حقوق ما و هم در حقوق مصر پذیرفته شده است.[۴۲]

در رابطه با ارش دو امر را باید بررسی نمود : یکی ماهیت و مبنای ارش  و دیگری چگونگی تعیین ارش ،  که در این بند به آنها می پردازیم :

۱-۲) ماهیت و مبنای ارش : ارش در لغت به معنای دیه ،  تاوان زخم ، جزا ،  خونبها و رشوه آمده و جمع آن اروش است.[۴۳] و در اصطلاح فقها عبارت است از آنچه که میان سلامت و عیب در کالا داده می شود.[۴۴]

در مورد ماهیت ارش ،  بعضی از علما آن را مقداری از ثمن می دانند که در برابر وصف سلامت مبیع قرار می گیرد.  گروهی نیز معتقدند که ارش طریقی احتیاطی می باشد که در صورت غیر ممکن شدن اعمال حق فسخ برای جبران ضرر مشتری پیش بینی شده است و بعضی نیز آن را نوعی غرامت دانسته اند که هر یک از این نظریات را جداگانه بررسی می نماییم :

  • ارش مقداری از ثمن است که در مقابل وصف سلامت مبیع قرار می گیرد :

براساس این نظر ،  ثمن در مقابل جنس سالم و بی عیب بوده و وصف سلامت مبیع بر خلاف سایر اوصاف در برابر بخشی از ثمن قرار می گیرد.[۴۵] زیرا این وصف از جمله اوصافی است که به منزله جز مبیع بوده و اجزا مبیع بر خلاف اوصاف آن دارای این خصوصیت می باشند که در صورت فقدان یکی از آنها ،  مقداری از ثمن که در مقابل آن قرار می گیرد به مشتری رد می شود.[۴۶]اما اوصاف هیچ گاه در مقابل ثمن قرار نمی گیرد. یعنی اینگونه نیست که مقداری از ثمن در مقابل خود مبیع و مقداری در مقابل وصف آن قرار گیرد.  این استدلال مورد انتقاد برخی از علما واقع شده است و گفته اند که وصف صحت به منزله جز نیست. زیرا اگر اینگونه بود باید بیع در مقابل فقدان آن باطل می شد. در ضمن حتی اگر بپذیریم که وصف صحت به منزله جز است. در همه اجزا چنین نیست که با فقدان آنها مشتری حق ارش داشته باشد.

این تحلیل از جهت دیگری نیز مورد انتقاد قرار گرفته و آن این که ،  در قصد مشترک طرفین ،  بخشی از ثمن به وصف سلامت مبیع اختصاص نمی یابد. سلامت نیز مانند سایر اوصاف ترغیب کننده خریدار به انجام معامله است و به عنوان فصلویژه و جداگانه ای از مورد معامله تلقی نمی شود. بلکه ثمن در برابر کالا با همه اوصاف کمی و کیفی آن قرار می گیرد و تجزیه ناپذیر است. چرا که در غیر این صورت ،  نه تنها باید بیع را نسبت به ثمن مقابل عیب ،  باطل بدانیم ،  همچنین خریدار نیز باید ارش را از عین ثمن بگیرد. در حالیکه اینگونه نیست بلکه بایع باید به مقدار تفاوت بین مبیع صحیح و معیب ، به عنوان خسارت وارده به مشتری ،  مبلغی را به او بدهد.[۴۷]

۲-۱-۲)ارش طریقی احتیاطی است که با تعذر فسخ ثابت می شود:

گروهی از فقها با رد تخییر بین فسخ و ارش ،  در واقع ارش را زمانی ثابت می دانند که فسخ به جهتی غیر ممکن شده باشد. از نظر ایشان در مقابل اوصاف ،  چیزی از ثمن قرار نمی گیرد و با فوت صفت سلامت ،  بایع راضی به انتقال مبیع به طرف مقابل در برابر مبلغی کمتر از صمن المسمی نیست و الزام وی به پرداخت ارش نیز موجب ورود ضرر به وی می شود. در حالیکه مشتری می تواند با فسخ عقد از خود دفع ضرر نماید. بدون این که موجب اصرار به بایع شود. همچنین اگر امکان رد عین باشد ارش خلاف اصل است و به همین دلیل است که بعضیها رجوع به ارش را طریقی احتیاطی دانسته اند که با تعذر  فسخ ثابت می شود.[۴۸]

  • ارش نوعی غرامت است :

در حقوق ما ، گروهی ازع لما با توجه به این که قانون مدنی به خریدار حق نداده که بخشی از عین ثمن را بازستاند و با تفسیری که از فصلاخیر ماده ۴۲۷ قانون مدنی نموده اند ارش را در حقوق ،  در حکم غرامت دانسته اند که به پول پرداخت می شود و بیان داشته اند که مفاد فصلاخیر ماده مذکر که می گوید : « … بایع باید از ثمن مقرر به همان نسبت نگاهداشته و بقیه را به عنوان ارش به مشتری رد کند. » درباره اندازه و مزان ارش است ،  نه ماهیت آن و ثمن در اینجا در واقع بعنوان مصداقی از کلی می باشد که بر ذمه فروشنده بوده و باید به مشتری بپردازد. در نتیجه ارش مقداری از ثمن نیست. بلکه مبلغی است که بایع باید به مشتری بپردازد.

در حقوق مصر نیز ،  ضمان عیب را چهره ای از ضمان معاوضی و خسارت عدم انجام تعهد تلقی کرده و آن را نوعی غرامت می دانند و حقوقدانان مصری در توجیه آن گفته اند که فروشنده در برابر خریدار متعهد می شود که کالای سالم به او بدهد و به همین جهت بیش از آنچه که عوض عین است از او می گیرد پس اگر معلوم شود که کالا فاقد وصف سلامت است. باید از عهده آن برآید. این ضمان نیز به نسبت ثمن قرار داد معین می شود. چرا که تعهد در درون ثمن و به عنوان جزئی از آن بعهده گرفته شده است.[۴۹]

در انتقاد از این دیدگاه ،  بعضی از حقوقدانان گفته اند که ضمان عیب را به دشواری می توان چهره ای از ضمان معاوضی شمرده. فروشنده متعهد به تسلیم کالای مورد معامله است. نه کالای سالم و این قید برای توجیه راه حل های موجود ،  به تعهد فروشنده افزوده می شود.

با عنایت به آنچه گفته شده به نظر می رسد چیزی که در تمام این نظر ها نهفته است. این حقیقت می باشد که ارش برای جبران ضرر و اجرای عدالت در رابطه قرار دادی است. همانگونه که در بحث مربوط به مبانی خیار گفته شده یکی از دلایل رجوع به خیار عیب ،  جبران ضرر و ایجاد تعادل عوضین در قرار داد است. پس در موردی که به علت وجود عیبی در مبیع تعادل عوضین به هم می خورد. اخذ ارش در واقع تعادل را دوباره برقرار می سازد. زیرا مشتری با افزودن آن به مبیع معیب ،  بین ثمن و مبیع تعادل ایجاد کرده و زیان وی بر طرف می شود.

نتیجه پذیرش این امر که مبنای حق ارش اجرای عدالت و تعدیل قرار داد بر پایه تراضی است. این است که در هر عقد معوض و تملیکی نیز مساله مانند بیع بوده و حق ارش ،  یکی از ارکان خیار عیب باشد. مگر این که به موجب قانون این امر مستثنی شود. مانند عقد اجاره که در آن ،  این حق صراحتا از مستاجر سلب شده و ماده ۴۷۸  قانون مدنی مفاد خیار را محدود به فسخ اجاره نموده است.[۵۰]

 

۲-۲)  تعیین ارش :

ارش ، تفاوت بین قیمت مبیع سالم و مبیع معیوب نسبت به ثمن می باشد. لذا برای تعیین آن باید ابتدا قیمت مبیع سالم و سپس قیمت مبیع معیوب سنجیده شده و تفاوت بین این دو نسبت به ثمن معین شود.

ماده ۴۲۷ قانون مدنی در این مورد مقرر کرده : « اگر در مورد ظهور عیب ، مشتری اختیار ارش کند. تفاوتی که باید به او داده شود به طریق ذیل معین می گردد.

قیمت حقیقی در حال بی عیبی و قیمت حقیقی آن در حال معیوبی ،  توسط اهل خبره معین شود. اگر قیمت آن در حال بی عیبی مساوی با قیمتی باشد که در زمان بیع ،  بین طرفین مقرر شده است. تفاوت بین این قیمت و قیمت مبیع در حال معیوبی ،  مقدار ارش خواهد بود و اگر قیمت مبیع در حال بی عیبی کمتر یا زیادتر از ثمن معامله باشد نسبت به قیمت مبیع در حال معیوبی و قیمت آن در حال بی عیبی معین شده و بایع وارد از ثمن مقرر به همان نسبت نگه داشته و بقیه را به عنوان ارش به مشتری رد کند.

در تعیین تفاوت قیمت مذکور با مساله مهمی مواجه می شویم که در قانون بی پاسخ مانده است و آن این که بهای چه زمانی مناط اعتبار است ؟ بهای زمان بیع و یا بهای زمان  قبض مبیع ؟

در این مورد بین علما اختلاف نظر وجود دارد : مشهور فقها ،  معتقد به قیمت زمان بیع ،  به اعتبار زمان وقوع معامله هستند و مقایسه بهای کالای سالم و معیب را در زمان قرار داد مبنای تعیین ارش می دانند. بدین علت که در زمان عقد مبادله انجام می شود و ثمن در مقابل مبیع قرار می گیرد. پس در همان زمان باید دید عیب موجود تا چه اندازه از بهای مبع کاسته و  به خریدار ضرر زده است و اگر چه خریدار در زمان انتخاب ارش بر آن حق پیدا می کند. ولی این حق به اعتبار نقصانی است که هنگام مبادله در مبیع وجود داشته است.

اما در مقابل برخی از علما معتقد به قیمت زمان قبض مبیع ،  به اعتبار انتقال ضمان به خریدار و یا زمان انتخاب و مطالبه ارش ،  به اعتبار ایجاد طلب برای خریدار هستند.

این اختلاف نظرها تا اندازه ای وابسته به ماهیت ارش می باشند. دانستیم که بیشتر فقها ارش را مقداری از ثمن می دانند که فروشنده بیش از طلب معهود خود گرفته است و به همین دلیل است که ایشان معتقد به قطعیت یافتن طلب خریدار ،  از زمان عقد می باشد. اما اگر ارش به غرامتی تعبیر شود که فروشنده برای تکمیل مبیع به خریدار می پردازد. زمان تحقق طلب را باید تاریخ انتخاب ارش از سوی خریدار دانست. زیرا این انتخاب خریدار و مطالبه ارش است که به طلب فعلیت می دهد.[۵۱]

[۱] عمید؛  حسن؛ فرهنگ فارسی؛ ج ۱؛ ص ۶۱۶

[۲] کاتوزیان؛  ؛ دوره مقدماتی حقوق مدنی (اعمال حقوقی)؛ ص ۳۷۸

[۳] جعفری لنگرودی؛  محمدجعفر؛ ترمینولوژی حقوق؛ ش ۷۸۹ و ۴۰۰۰

[۴] کاتوزیان؛  ؛ دوره مقدماتی حقوق مدنی (اعمال حقوقی)؛ ص ۳۵۰

[۵] ماده ۹۵۴ ق.م- همچنین ر.ک؛ جعفری لنگرودی؛  محمدجعفر؛ ترمینولوژی حقوق؛ ش ۴۰۰۰

 

[۶] به موجب ماده ۲۸۷، نماآت و منافع منفصله که از زمان عقد تا زمان آواله در مورد معامله حادث می‌شود، مال کسی است که به واسطه عقد مالک شده است ولی نماآت متصله، مال کسی است که در نتیجه اقاله ملک می‌شود و به موجب ماده ۲۸۸، اگر مالک بعد از عقد در مورد معامله تصرفاتی کند که موجب ازدیاد قیمت آن شود، در حین اقاله به مقدار قیمتی که به سبب عمل او زیاد شده است، مستحق خواهد بود.

 

[۷] کاتوزیان،  ؛ قواعد عمومی قراردادها؛ ج ۵؛ ص ۷۹

[۸] السنهوری؛  عبدالرزاق احمد؛ الوسیط فی شرح القانون المدنی الجدید؛ ج ۱؛ ص ۷۰۹

[۹] ماده ۴۵۴ ق.م

[۱۰] ماده ۴۵۵ ق.م

[۱۱] کاتوزیان؛  ؛ دوره مقدماتی حقوق مدنی (اعمال حقوقی)؛ ص ۳۲۹

 

[۱۲] امام موسوی الخمینی (ره)؛ روح اللّه؛ تحریرالوسیله؛ ج ۱؛ ص ۴۸۶

[۱۳] ماده ۳۲۰ ق.م

 

[۱۴] امامی؛  سیدحسن؛ حقوق مدنی؛ ج ۱؛ ص ۵۵۱

[۱۵] السنهوری؛  عبدالرزاق عبدالرزاق احمد؛ الوسیط فی شرح القانون المدنی الجدید؛ ج ۱؛ ص ۷۰۹

 

[۱۶] منظور از فواید قانونی در حقوق مصر، عبارت از تفاوت کاهش ارزش پول در اثر گذشت زمان می‌باشد. (ر.ک: السنهوری با  عبدالرزاق احمد: الوسیط فی شرح القانون المدنی الجدید؛ ج ۱؛ ص ۷۲۴

[۱۷] در حقوق مصر هزینه‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند: هزینه‌های ضروری، هزینه‌های نافعه و هزینه‌های مالیه. هزینه‌های ضروری، هزینه‌های اجتناب‌ناپذیری هستند که صرف آن‌ ها در استفاده از کالا لازم است و منظور از هزینه‌های نافعه، هزینه‌هایی می‌باشد که موجب افزایش ارزش کالا می‌شوند و این دو دسته از هزینه‌ها در صورتی هم که بایع سوء نیت ندارد، قابل مطالبه می‌باشند و اما هزینه‌های کمالیه، هزینه‌های غیر ضروری هستند که در افزایش ارزش کالا نیز تأثیر ندارند و تنها در صورتی قابل مطالبه هستند که بایع سوء نیت داشته باشد.

[۱۸] قاسم؛  محمدحسین؛ القانون المدنی؛ ص ۳۸۲- السنهوری؛  عبدالرزاق احمد؛ الوسیط فی شرح القانون المدنی الجدید؛ ج ۱؛ ص ۷۴۲

 

[۱۹] ماده ۸۶ ق.م

[۲۰] بروجردی عبده؛  محمد؛ حقوق مدنی، ص ۲۴۹

[۲۱] کاتوزیان،  ؛ قواعد عمومی قراردادها؛ ج ۵؛ ص ۲۹۸ و ۲۹۹- امامی با  سید حسن؛ حقوق مدنی؛ ج ۱؛ ص ۵۳۹

 

[۲۲] ماده ۲۲۷ ،  م

[۲۳] امامی ،   سید حسن ؛  حقوق مدنی : ج۱/ ص ۵۰۶

[۲۴] مواد ۳۸۷ و ۴۴۳ ق.م در حقوق مصر نیز این امر پذیرفته شده است. در این مورد الشهوری ،  دکتور حداکثر  زئو احمد : الوسط فی شرح القاعده السبعی

[۲۵] مرحوم  در تذکره به تبع این زهره ،رعب از این نظر پیروی کرده اند ( نقل از فخار طوسی ،  جوانه محضر شیخ انصاری شرح خیارات ج ۱۶ ،  ص ۱۶۷

[۲۶] بروجردی ،   حقدق دنی ،  ص ۲۶۱

[۲۷] فخار طوسی ،  جواد در محضر  ( طرح خوارا …) ج ۵ ،  ص ۹۸۱ و ۹۸۲

[۲۸]  قمی ؛  میرزا ابوالقاسم ،  جامع الشتاین ،  مرحوم مرتضی رضوی (ج۲ : سی ۸۷)

[۲۹] امام الموسی الخمینی (ره) ،  روح الله : کتاب الیوم ،  ج۵ ،  ص ۲۵

[۳۰] کاتوزیان ،   احمد قواعد عمومی قرار داد ها ،  ج۵ ،  ص ۲۶۹ ،  نقل از مسوط شیخ طوسی ،  ج۲ ،  ص ۱۳۰ و ۱۳۱

[۳۱] همان ،  برای ارا نطر مخالف رنگ به اساس  سید حسن حقوق مدنی ج ۹/ ص ۵۰۶ و ۵۰۷

[۳۲] المشهوری ،  دکتور عبدالرزاق احمد ، ابوسینا فی شرح القاس ،  لمدسی الحقیقه ج۲ ،   ۷۱۸ و ۷۱۹

[۳۳] امامی ،   سید حسن ،  حقوق اسلامی

[۳۴] کاتوزیان ،    ،  قواعد عمومی قرار داد ها ،  ج ۵،  ص ۲۰۰

[۳۵] فخار طوسی ،  جواب در شیخ انصاری ،  شرح خشونت ،  ح۵ ،  ص ۶۷

[۳۶] محقق حقی ،  ابوالقاسم نج الدین جعبر بن الحسین،  شرایع الاسلام ،  ترجمه ابوالقاسم ابن احسن پریدی ،  ج۱ ،  ص ۱۷۱

[۳۷] المسنهوری  عبدالرزاق احمد ،  الوسیط فی شرح انفالون المدنی الجدید ، ج۱ ،  ص ۷۴۶

[۳۸] کاتوزیان ،    ،  قواعد عمومی قرار داد ها ج ۱۵ ص ۲۰۱ یعنی شهرابی محمد جواد  در جرمه الروشه البهیه ( ترجمه فارسی شرح لنعه ج ۱۹ ص ۲۹۱

[۳۹] نبی میرزا ابوالقاسم ،  مراجع الشتات تصمیم در بعضی رسوبی

[۴۰] نجفی ،  شرح محمد حسین ،  جواهر الکلام ،  ج۲۳ ،  ص ۲۸۶

[۴۱] کاتوزیان ،    ،  قواعد عمومی قرار داد ها ح ۵

[۴۲] السنهوری ،   عبدالرزاق ، احمد ،  توسیط فی شرح القانون مدنی الجلد ج ۱ ،  ص ۷۴۱

[۴۳] کاتوزیان ،  ادرتاش ،  فرهنگ معاصر عربی – فارسی ،  ۱۳۷۶

[۴۴] حدید ،   حسن فرهنگ فارسی   ج ۱ ،  صص ۱۲

[۴۵] کاتوزیان ،    ،  قواعد عمومی قرار داد ها ج۵ ،  ص ۳۰۷

[۴۶] نجفی ،  شرح محفه حسن جواهر الکلام ج ۲۲ ،  ص ۱۳۶

[۴۷] امامی   سید حسین ،  جلد ۱ ، ص ۲

[۴۸] همان ص ۱۷

[۴۹] المسمهوری ،   عبدالرضا  الوسیط در شرح الفالوح ج۱

[۵۰] کاتوزیان ،    ،  قواعد عمومی قرار داد ها ،  ج ۱ ،  ص ۴۱۰

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:18:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم