به ذکر است که درمانهای پیشنهادی در این حوزه، از روشهای متفاوتی استفاده مینمایند که البته واضح نیست کدامیک از آنها، در کسب نتایج مفید و معتبر، تاثیرگذارند. اکثر راهنماهای درمانی مربوط به هراس اجتماعی که بر رویکرد شناختی- رفتاری مبتنی هستند، به طور معمول ترکیبی از مواجهه و بازسازی شناختی را به عنوان مؤلفههای اصلی درمان استفاده کردهاند (هافمن، 2007)؛ بطور مثال، مدل کلارک و ولز (1995) و راپی و هیمبرگ (1997) به نقش اساسی تحریفهای شناختی خاص اشاره کردهاند و خودادراکی منفی را به عنوان یکی از عاملهای اصلی حفظ اضطراب اجتماعی میدانند. بنابراین مداخله موثر، مداخلهای است که منجر به کاهش تحریفهای منفی در این زمینه شود (رودباغ و راپی، 2006).
علیرغم اینکه درمانهای شناختی رفتاری نشان دادهاند که در کاهش اضطراب اجتماعی کارآمد هستند (مکمانوس و همکاران، 2009)، اما میزان بهبود 40 تا 50 درصدی افرادی که از اضطراب اجتماعی رنج میبرند در حد مطلوب نیست (ماروم و همکاران، 2009) و تعداد زیادی از افراد بعد از پایان درمان به وضعیت عملکرد مطلوب دست نمییابند (ماروم و همکاران، 2009؛ ماتیک و پترز، 1988). پس با وجود کارآمدی درمانهای شناختی رفتاری در بهبود اضطراب اجتماعی، هنوز باید منتظر پیشرفتهای بعدی بود (مک مانوس و همکاران، 2009). سؤال اساسی که هماره در پژوهشهای مربوط به مداخلات رواندرمانی مطرح میشود، این است که “چه درمانهایی، برای چه کسانی و تحت چه شرایطی مؤثر است؟” (پائول، 1967). پاسخ به این سؤال نیاز به درک عناصر فعال یا مکانیزمهای عملی دارد که مداخلات مورد نظر را تحت تاثیر قرار میدهند، مداخلههایی که البته دارای حمایت تجربی نیز هستند (مسکوویچ و همکاران، 2005). بنابراین، میتوان اظهار داشت که علاوه بر توجه به کلیت درمانهای مطرح و یافتن حمایتهای تجربی برای آنها، دستیابی به محدودیتهای درمان شناختی رفتاری، نیاز به گسترش پژوهشهای زیادی را روی عناصر تشکیلدهنده درمان بوجود آورده است (وودی و آدسکی، 2002) تا الگوهای درمان در عین اینکه مؤلفههای کارآمد خود را حفظ میکنند ، در عین حال به سوی حذف شیوههای غیرضروری حرکت کنند (آدرکا، 2009؛ مک مانوس و همکاران، 2009).
باید توجه کرد که توجه به عناصر متعدد درمان، از سوی دیگر متوجه نگاه تازه به مولفههای آسیبشناختی اضطراب اجتماعی نیز میباشد. در همین راستا، عناصر شناختی SAD، اخیراً توجه فزایندهای را به خود جلب کرده است (بانل و همکاران، 2013). بطور مثال، سوگیری توجه به سمت تهدید اجتماعی یکی از مکانیزمهای مهمی است که تصور میشود باعث حفظ اضطراب اجتماعی میشود (بوگلز و مانسل، 2004؛ راپی و هیمبرگ، 1997). این سوگیری دلالت بر این دارد که افراد مبتلا به هراس اجتماعی، به طور منظم، توجه تسهیلشده به سمت تهدید اجتماعی یا مشکلاتی در رهایی از تهدید نشان میدهند، که این موضوع در مطالعات متعددی مورد حمایت قرار گرفته است (امیر و همکاران، 2003؛ آسموندسون و استین، 1994؛ مگ و همکاران، 2004؛ استیونز و همکاران، 2009) و شواهد بسیار پایداری وجود دارد که افراد مضطرب، ترجیحاً منابع توجهیشان را به تهدید اختصاص می دهند (دالگلیش و واتس، 1990). در واقع، بر طبق نظریههای شناختی، افراد اضطرابی، توجه خود را به سمت محرکهای تهدیدکننده مربوط به نگرانیهای خاص خود معطوف میکنند (بک و همکاران، 1985؛ آیزنک، 1997؛ مگ، و بردلی، 1998؛ راپی و هیمبرگ، 1997؛ ویلیامز و همکاران،1997). مدلهای تکاملی، اهمیت شناسایی سریع تهدید احتمالی را تا جایی که ممکن است در حمایت از ارگانیزم از آسیب نشان میدهند (اهمان، 1996) و همچنین مدلهای اضطراب، پشبینی کردهاند که شناسایی تهدید و بسیج منابع توجهی در مرحله اولیه پردازش رخ میدهد (اهمان، 1996؛ ویلیامز و همکاران، 1988). با توجه به اینکه این یک اختلال اضطرابی است، این الگوی کلی باید در مورد هراس اجتماعی نیز صحیح باشد. بنابراین، پیشبینی میشود که هراس اجتماعی با اختصاص سریع و گسترده منابع توجهی به شناسایی تهدید مشخص خواهد شد. چنین استدلال شده است که این سوگیری توجه، بر جنبههای سببشناسی و نگهداری اختلالات اضطرابی، به ویژه SAD موثر است (بانل و همکاران، 2013)؛ و اگر سوگیریهای توجهی به سمت تهدید، مسبب ایجاد اختلالات اضطرابی یا لااقل کمک به حفظ آنها باشد، درمان نیز باید متوجه این سوگیریها باشد (کوارت و اولندیک،2011).
در این راستا، مطالعاتی که به بررسی “سوگیری تمرکز توجه” در اختلال اضطراب اجتماعی و تأثیر اصلاح آن در کاهش اضطراب اجتماعی پرداختهاند، به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته آنها که بر اصلاح سوگیری توجه از محرکهای اضطرابآور بیرونی (مثل واکنشهای منفی یا مبهم مشاهدهگران و ….) تأکید کردهاند. در این مطالعات، سعی بر کاهش اضطراب فرد در مواجهه با موقعیتهای اضطراببرانگیز اجتماعی است؛ و دسته دیگر، آنهایی که بر اصلاح سوگیری توجه از محرکهای اضطرابآور درونی (مثل توجه به تپش قلب، لرزش دست وصدا، تپقزدن، سرخشدن) متمرکز شدهاند که در این مدلها تلاش بر کاهش اضطراب اجتماعی در مواجهه با محرکهای اضطرابآور درونی است. در حوزۀ رویکردهای نوع اول، اخیرا تکنیک آموزش توجه (ATT) به عنوان تکنیکی تازه، کوشیده است هدف اساسی خود را مستقیما متوجه بازسازی سوگیریهای توجهی در مبتلایان به اضطراب کند (بار-هیم، 2010؛ مهلمان، 2004). هدف چنین آموزشی، این است که فرد یاد بگیرد تا توجه خود را از محرکهای مرتبط با اضطراب در محیط، به سوی محرکهای خنثی هدایت کند (کوارت و اولندیک،2011). ATT، با آموزش شرکتکنندگان در این جهت که توجهشان را به دور از نشانههای تهدیدکننده و به سمت نشانههای خنثی برگردانند، به اصلاح سوگیریهای توجهی کمک میکند و در نتیجه نشانههای اضطرابی را کاهش میدهد (هاکاماتا و همکاران، 2010؛ هالیون و روسیو، 2011؛ وون آئور و همکاران، 2011). ATT در گروههای مختلفی از بزرگسالان اضطرابی با موفقیت اجرا شده است (کوارت و اولندیک،2011). اگرچه، تفاوتهای روششناختی در بین مطالعات وجود دارد (بطور مثال تعداد جلسات آموزشی و طول جلسات)، اما برخی راهبردهای اساسی در بین همهی پروتکلهای ATT مشترک است (مهلمان، 2004). معمولا، جلسات کوتاه است (10-30 دقیقه) و شامل تکالیف آزمایشی میشود که با محرکهای خنثی به عنوان هدف و محرکهای مرتبط با اضطراب به عنوان منحرفکنندهی حواس طراحی شده است (کوارت و اولندیک،2011).
بیشتر مطالعات متمرکز بر ATT از یک الگوی اصلاحشدۀdot probe (جستجوی علامت) (مکلوئد، متیوز و تتا، 1986) استفاده میکنند، که یک تکلیف مبتنی بر رایانه است که اساساً برای ارزیابی سوگیری ایجاد شده است (نئوبار و همکاران، 2013). به طور خلاصه، این برنامه شامل ارائهای کوتاه (معمولا 500 میلی ثانیه) از دو محرک (بطور مثال کلمات یا تصاویر خنثی/تهدیدکننده) است. پس از ناپدیدشدن محرک، یک نقطه (به عنوان یک کاوشگر) جای یکی از محرکها ظاهر میشود. از نظر مفهومی، اگر یک آزمودنی زمانی که کاوشگر جای نوع خاصی از محرکها ظاهر میشود، با سرعت و دقت بیشتری حضور کاوشگر را بازشناسی کند، برای توجه به آن نوع خاص از محرکها سوگیری دارد (مثلا تصویر یک چهرۀ از نظر اجتماعی تهدیدکننده) (بانل و همکاران، 2013). بر مبنای استفاده از این الگو، در نمونههای مضطرب اجتماعی، سوگیریهای توجهی به سمت واژههای از نظر اجتماعی تهدیدکننده (امیر و همکاران، 2003؛ آسموندسون و استین، 1994؛ اونونای و همکاران، 2007) و سپس تصویر چهرههای از نظر اجتماعی تهدیدکننده (مگ و بردلی، 2002؛ مگ و همکاران، 2004؛ پیشیار و همکاران، 2004؛ اسپوساری و راپی، 2007) مشاهده شده است. همانطور که ذکر شد، نسخۀ اصلی تکلیف dot-probe در ابتدا برای ارزیابی سوگیری طراحی شده است، بنابراین کاوشگر با فراوانی یکسان، جایگزین محرکهای خنثی و تهدیدکننده میشود. با تغییر ارتباط میان مکان کاوشگر و محرکهای تهدیدکننده، تکلیف dot-probe میتواند برای اصلاح توجه نیز بکار گرفته شود (سایر و هافمن، 2012). در تکنیک ATT، محققان تکلیف اصلی را به این صورت تغییر میدهند که کاوشگر تقریباً همیشه جایگزین محرکهای خنثی بشود، درنتیجه توجه افراد به سمت محرکهای غیرتهدیدکننده جهتدهی میشود (هرن و همکاران، 2012).
مطالعات زیادی اثربخشی برنامهی ATT را در کاهش اضطراب افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی بررسی کردهاند. بطور مثال، لی و همکاران (2008) مشاهده کردهاند که در مقایسه با گروه کنترل، 7 روز آموزش توجه به سمت چهرههای مثبت، سوگیری توجه به سمت چهرههای منفی و ترس خودگزارشی از تعاملات اجتماعی را در افراد مبتلا به هراس اجتماعی کاهش داده است. همچنین، امیر و همکاران (2008) افراد مبتلا به هراس اجتماعی را که یک آموزش توجه تکجلسهای به سمت چهرههای خنثی را کامل کردند با آنهایی که یک تکلیف کنترل را که در آن هیچ ارتباطی بین کاوشگر و نشانهها نبود، کامل کرده بودند، مقایسه کردند. افرادی که تحت برنامۀ آموزش توجه بودند، نسبت به آنهایی که تکلیف کنترل را کامل کردند، کاهش اضطراب را در پاسخ به یک سخنرانی فیالبداهه گزارش کردند. در ایران نیز، تکنیک آموزش توجه در مطالعات معدودی مورد استفاده قرار گرفته است و تاثیر آن در کاهش اضطراب افراد مبتلا به بیماری قلبی (هاشمزاده و همکاران، 1390) و بهبود عملکرد کودکان مبتلا به اختلال یادگیری (LD) (عابدی و همکاران، 1391) به اثبات رسیده است. اما اثربخشی آن برروی اختلال اضطراب اجتماعی هنوز در ایران مورد بررسی قرار نگرفته است. باید توجه داشت که تفاوتهای فرهنگی بین شرق و غرب حتی بر بروز علائم اختلالات روانشناختی نیز تاثیرگذار است، به ویژه در مورد اختلال اضطراب اجتماعی که ماهیت آن وابسته به اجتماع است، میتوان انتظار داشت به نسبت تفاوتهای فرهنگی، تفاوت در بروز علائم هم وجود داشته باشد. در فرهنگهای غربی بیماران با شکایت سرخ شدن صورت و عرق کردن به متخصص مراجعه میکنند. در حالی که در فرهنگهای شرقی علایم این اختلال به عنوان ترس از اهانت به دیگران در نظر گرفته میشود (ویل، 2003). اگر تفاوتهای فرهنگی منجر به تفاوت در محتوا و علائم اختلالها میشود، پس باید این احتمال را در نظر گرفت که باعث تفاوت در اثربخشی مداخلات درمانی نیز بشود. با توجه به آنچه ذکر شد، از یک سو، لزوم بررسی اثربخشی تکنیکهای مستقل و محدود درمانی به عنوان عناصری از درمانهای وسیعتر و به منظور کشف مولفههای کارآمد درمان، و از سوی دیگر لزوم توجه به تفاوتهای فرهنگی و تاثیر آن در اثربخشی درمانها، دغدغه پژوهش حاضر را روشن میسازد. بنابراین با توجه به تمهیدات یاد شده مسالۀ اساسی تحقیق حاضر این است که آیا به کارگیری برنامۀ آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe میتواند باعث کاهش نشانههای اضطراب اجتماعی، سوگیری توجهی، ترس از ارزیابی منفی و تعامل اجتماعی در نمونهای از دانشجویان ایرانی مبتلا به اضطراب اجتماعی شود؟
1-3: ضرورتهای نظری و عملی پژوهش
هراس اجتماعی (اختلال اضطراب اجتماعی) یک اختلال بسیار شایع مختلکننده زندگی است که با ترس و اجتناب مفرط از موقعیتهای عملکرد اجتماعی و عمومی مشخص میگردد (مسکویچ و همکاران، 2009). میزان شیوع مورد انتظار برای این اختلال (3 تا 13 درصد) و نیز تأثیر گسترده اضطراب اجتماعی بر عملکرد تحصیلی، اجتماعی، خانوادگی و شخصی فرد مانند: افت عملکرد در مواجهه با انتظارات دوران بزرگسالی، معلولیتهای قابل ملاحظه و کاهش معنادار در سطح کیفیت زندگی، عملکرد اجتماعی تخریب شده، کاهش سطح بهرهوری اقتصادی و خطر بالای ابتلا به سایر اختلالات روانپزشکی ثانویه بر اضطراب اجتماعی، بیش از پیش ضرورت درمان این اختلال را آشکار میسازد.
از یک سو پیشینه پژوهشی بیانگر این است که اگر اختلال درمان نشود، نوعاً جریان مزمن و بدون بهبودی را دنبال میکند و منجر به اختلال اساسی در کارکرد شغلی و اجتماعی میگردد (دیویدسون، هیوجز، جرج و بلازر، 1993؛ لیبوویتز، گرمان، فیر، کلین، 1985؛ اشنیر، جانسون، هورنیگ، لیبوویتز و ویسمان، 1992؛ اشنیر و همکاران، 1994؛ استین و کین، 2001؛ استین و تورگرود و والکر، 2000؛ استین، والکر و فورد، 1996). و از سوی دیگر، نتایج تحلیلهای عمیق در درمان که از کوششهای بالینی عمدهای به دست آمده است، نشان میدهد که تعداد نسبتاً کمی از بیماران دارای هراس اجتماعی (به طور مثال، 25% در مطالعه اوتو و همکارن، 2000؛ 54% در مطالعه دیویدسون و همکاران، 2004؛ 58% در مطالعه هیمبرگ و همکاران، 1998) رفتار درمانی شناختی استاندارد (چمبلس و اولندیک، 2001) را برای کسب یک کارکرد خوب بعد از درمان جدی دریافت میکنند. حقیقت این است که درصد معناداری از افرادی که درمانی را که از لحاظ تجربی حمایت شده، برای هراس اجتماعی تکمیل میکنند، در انتهای درمان نشانهدار باقی میمانند و حتی درصد بالایی، نشانهها را در پیگیری نشان میدهند. بنابراین تعیین شرایطی که تحت آن، درمانهای روانشناختی برای این افراد مؤثر است (یا نیست) و گسترش راههایی برای افزایش کارآمدی آنها مهم است.
چندین مطالعه کنترلشده، کارآمدی درمان شناختی رفتاری(CBT) را برای هراس اجتماعی ثابت کردهاند (گولد، باکمینستر، پولاک، اوتو، یاپ، 1997). با وجود این، مکانیزمهایی که شالوده کارآمدی CBT برای درمان هراس اجتماعی هستند، هنوز به خوبی درک نشده است. علاوه بر این، نسبتی از افراد مبتلا به هراس اجتماعی به نظر میرسد که از CBT بهرهمند نمیشوند و در نشان دادن کاهش در نشانه شاخص در انتهای درمان، شکست میخورند (هیمبرگ و همکاران، 1998). در نتیجه علاقه فزایندهای به بررسی متغیرهایی وجود دارد که ممکن است نتایج درمانی را تعدیل کنند (هافمن، 2000).
بر اساس مطالعات انجامشده، افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی، زمانی که با گروههای کنترل غیراضطرابی مقایسه میشوند، بطور ثابتی سوگیری توجهی به سمت نشانههای تهدیدکننده (بطور مثال حالات چهرهای خشم یا تنفر، کلماتی مثل تحقیر) را در تکلیف dot-probe نشان میدهند (مگ، فیلیپوت، و بردلی، 2004؛ پیشیار، هریس، و منزیس، 2004). سوگیری توجه به سمت تهدید همچنین، پیگیری موفقیتآمیز درمان شناختی-رفتاری اضطراب اجتماعی را کاهش میدهد (پیشیار، هریس، و منزیس، 2008). علاوه بر این، وجود سوگیریهای توجهی به سمت تهدید، بازگشت اضطراب در مرحله پیگیری را در بین بیماران مبتلا به اضطراب اجتماعی پیشبینی میکند (لاند، و است، 2001). بنابراین، یافتههایی اینچنین محققان را به سمت بررسی آزمایشی اینکه آیا کاهش سوگیری توجهی به سمت تهدید (آموزش توجه) میتواند اضطراب اجتماعی را کاهش دهد، سوق داده است.
بنابراین مطالعه حاضر، در گام نخست میتواند به تعیین تأثیر تکنیک آموزش توجه، که به عنوان عنصری از درمانهای وسیعتر محسوب میگردد، بپردازد. این امر زمینهساز بدستآوردن نتایجی میگردد که میتوانند به شکلگیری کاملتر برنامههای درمانی، مبتنی بر شواهد بالینی، یاری رسانند. همچنین امکان مقایسه نتایج این نوع مداخلات را در شرایط بومی-فرهنگی متفاوت فراهم میسازد، و نهایتاً میتواند زمینۀ کاربرد این نوع درمان را در شرایط بومی با توجه به نوع نتایج بدست آمده در عرصههای کار پژوهشی و بالینی، چه به صورت مستقل و چه در چهارچوب ترکیب درمانهای مربوط به اضطراب اجتماعی، فراهم کند.
1-4: اهداف پژوهش
متناسب با مساله اصلی تحقیق، هدفهای زیر شکل گرفتهاند:
الف) هدف کلی:
تعیین اثربخشی تکنیک شناختی رفتاری آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe در کاهش سوگیری توجهی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی نسبت به محرکهای تهدیدکننده
ب) اهداف اختصاصی:
ب-1: تعیین اثربخشی تکنیک شناختی رفتاری آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe در کاهش ترس از ارزیابی منفی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی
ب-2: تعیین اثربخشی تکنیک شناختی رفتاری آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe در کاهش ترس از تعامل اجتماعی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی
ب-3: تعیین اثربخشی تکنیک شناختی رفتاری آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe در کاهش اجتناب از تعامل اجتماعی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی
ب-4: تعیین اثربخشی تکنیک شناختی رفتاری آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe در کاهش اضطراب سخنرانی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی
1-5: فرضیههای پژوهش
متناسب با مساله اصلی و هدفهای تحقیق، فرضیههای ذیل تنظیم گردیدهاند:
الف) فرضیه اصلی:
بکارگیری برنامهی آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe سوگیری توجهی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی نسبت به محرکهای تهدیدکننده را کاهش میدهد.
ب) فرضیههای فرعی:
ب-1: بکارگیری برنامهی آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe ترس از ارزیابی منفی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی را کاهش میدهد.
ب-2: بکارگیری برنامهی آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe ترس از تعامل اجتماعی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی را کاهش میدهد.
ب-3: بکارگیری برنامهی آموزش توجه (ATT) مبتنی بر الگوی dot-probe اجتناب از تعامل اجتماعی افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی را کاهش میدهد.
[دوشنبه 1399-12-25] [ 04:16:00 ب.ظ ]
|